یادی از فرمانده شهید میرعلی یوسفی سادات
زمانی که آذربایجان ایران در اشغال نیروهای ارتش سرخ شوروی بود. فرزند از خطه ساوالام به نام میرعلی یوسفی سادات 16 بهمن 1322 در روستای سیدلر شهرستان گرمی به دنیا آمد و بعد از سالها خدمت در جبهه ها در عملیات کربلای پنج به آرزوی دیرینه اش رسید .

به گزارش نوید شاهد: پدر مرحوم  میر علی قبل از وفاتش در مصاحبه ای درباره شهید والامقام گفت: چون از مدرسه و مکتب خانه ترسیده بودم ، لذا به علت تمکن خوب میرزایی برایش اجیر کردم و تا چهارم ابتدایی در پیش ایشان درس بخواند در این دوران با علاقه درس و تکلیف را انجام می داد و میرزا  از او راضی بود .

پدرش افزود: میرعلی برای ادامه تحصیل به مشگین شهر رفت و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند. اما پس از آن ترک تحصیل کرد. چون یکی از اهالی به من گفت که نگذار  پسرت بیشتر از پایه پنجم درس بخواند تا بعدها به حرفت گوش کند، منم به ادامه تحصیل او اهمیتی ندادم و او هم ترک تحصیل کرد .

بعد سال ها میرعلی وقتی جوان رشید شد، بنابر سنت عشایر، پدرش در سنین جوانی برایش همسری انتخاب کرد که دختر عموی او بود یکی از دلایل رضایت عمویش ایمان و تقوا میرعلی بود که زبانزد اقوام و بستگان بود.

به دلیل اهمیت اولاد ذکور در بین عشایر، سیستم سرباز گیری برای آنها به قید قرعه برگزار می شد و با همین قرعه، میر علی یوسفی از سربازی معاف شد. روزگار را به مطالعه قرآن، انجام فرایض دینی در مسجد و سرکشی به گله و رسیدگی به امور کشاورزی گذراند .

همسرش قمر تاج یوسفی سادات نیز در بیان ویژگیهای میرعلی می گوید:  زمان ازدواج با میر علی ، چهارده ساله بودم و او بیست و یک ساله. او با نماز انس شدیدی داشت. اکثر شبها تا دیر وقت عبادت می کرد. برای وفای به عهد و قول، ارزش زیادی قایل بود . خوش اخلاق بود و هرکجا می رفت برای خودش دوست پیدا می کرد.

با گذشت ایام میرعلی به دنبال محیط برزگ تری بود لذا با  اصرار، پدرش را راضی می کند  و در اردبیل خانه ای می خرد و به این شهر نقل و مکان می کنند. با شروع  زندگی در محیطی تازه، ارتباط خود را با مسجد و نماز جمعه و جماعت برقرار کرد و مشغول به مطالعه کتابهای احکام و رساله شد. در دوران اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، میرعلی به همراه برادرانش در تظاهرات شرکت می کرد. او در زمان پیروزی انقلاب، سی و پنج سال داشت. او بعد از پروزی انقلاب به بسیج پیوست و حدود چهار سال بدون دریافت حقوق خدمت کرد.

میرعلی حبیب ابن مظاهر جبهه های نبرد بود

خدمت صادقانه میرعلی و محبوبیت او در بین همکاران و همرزمان باعث شد تا مسئولیت تعاون سپاه را به او بسپارند با شروع جنگ تحمیلی میرعلی در آستانه چهل سالگی قرار داشت و به مانند همه عاشقان اسلام وانقلاب به جبهه شتافت. گرچه عائله مندی مانع حضور در جبهه نبرد بود امام میرعلی در طول پنج سال اکثر اوقات خود را در جبهه و در مبارزه علی دشمن گذراند و در جبهه به حبیب بن مظاهر شهرت یافت. در این زمان میر علی یوسفی سمت فرماندهی گردان انصار و فرماندهی گردان 72 ثار ا...  لشکر 31 عاشورا و همچنین مسئولیت تعاون لشکر را به عهده داشت.

 به دلیل مشغله زیاد در جبهه، میرعلی خانواده اش را به منطقه جنگی آورد و در دزفول  ساکن شدند. همرزم او ابراهیم گنجگاهی درباره او می گوید : در عملیات کربلای 5 که تعاون لشکر حدود صد متر از ما فاصله داشت. شهرک دویجی را به تصرف در آورده بودیم و اسیران تخلیه نشده بودند. در کوران عملیات، فرماندهی گردان متوجه شد که بسیاری از بچه ها شهید و یا مجروح شده اند و تعداد رزمندگان به تعدان انگشتان دست رسیده بود. با وجود این دشمن، کاملاً منفعل شده و تلاش می کرد خود را از حلقه محاصره خارج کند جهت تأمین نیرو به سنگر فرمانده گردان یعنی نزد میرعلی یوسفی رفتیم. فرمانده عملیات تقاضای کمک فوری نمود. ولی میرعلی  با طمأنینه و خونسردی  که داشت ما را به آرامش دعوت کرد. در این حال فرمانده عملیات که تمام توان خویش را از دست داده بود از حال رفت. یوسفی به سرعت او را به هوش آورد لیوانی آب و اندکی غذا جلویش گذاشت و خود شتابان به طرف نیروهای  در حال مبارزه رفت. فریاد می کشید بچه ها عموی شما رسید دلیر و شجاع باشید و به دشمن امان ندهید بچه ها با شنیدن غرش تکبیر طوفانی او، جانی تازه گرفتند و به پیکار ادامه دادند و باقی مانده نیروهای دشمن را به اسارت گرفتند .

رزمنده ای دیگر درباره این شهید می گوید: اگر رزمنده ای را کم روحیه می دید برای اینکه انرژی تازه به او بدهد میگفت فلانی نامه داری. از جمله رزمنده ای که در لحظه نبرد خود را باخته بود میر علی خود را به او رساند و گفت: یک نامه برای تو رسیده بعد از عملیات بیا تعاون لشکر و آن را تحویل بگیر. این مژده چنان روی رزمنده اثر گذاشت که توانست بر ضعف خود غلبه کند و با تمام قوا بجنگد. بعد از عملیات رزمنده به نزد میر علی رفت. از آن جایی که نامه ای در کار نبود میر علی ده هزار تومان داخل پاکت گذاشت و به عنوان جایزه به رزمنده داد.

در این زمان او تکیه کلامی داشت که از روحیه جوان و شاداب او حکایت می کرد چون مسئول تعاون لشکر بود همیشه می گفت: عزیزان من، بازگشت همه به سوی خداست.

میرعلی یوسفی نزدیک به 61 ماه در جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه رزمندگان را فرزند خویش می دانست و اگر رزمنده ای زخمی می شد خود را به بالین او می رساند و بر زخمهایش مرهم می گذاشت .

در زمان عملیات کربلای 5 در زمستان سال 1365 میرعلی برای اینکه به نیروهای تحت امرش نزدیک تر باشد، در خط مقدم سنگری زده بود تا در کنار نیروهایش نبرد را هدایت کند تا شهید یا مجروحی در خط باقی نماند. در همین زمان خانواده اش از دزفول تماس می گیرند و می گویند آنها را برای تشییع جنازه پسردایی اش به اردبیل فراخوانده اند. همسرش از او می خواهد برای سفر اردبیل به منزل بیاید و همه خانواده آماده سفر می شوند میر غفور یوسفی ( فرزندش ) در این باره می گوید: ما که در دزفول بودیم و برای حرکت به اردبیل آماده شده بودیم پدرم قبل از شهادت خواب دیده بود وقتی در خط با او تماس گرفتند و گفتیم بیایید، پدرم گفت: پسرم زنگ، زنگ شهادت است .

همین طور هم شد و میر علی یوسفی سادات در 5 اسفند 1365 در حالی که در خط مقدم به هدایت نیروهای مشغول بود بر اثر اصابت ترکش به سر و پا به مقام علی  شهادت رسید.

پیکر مطهر شهید میرعلی یوسفی پس از انجام تشییع باشکوهی در بهشت فاطمه اردبیل به خاک سپرده شد. از این شهید هشت فرزند سه پسر و پنج دختر به یادگار مانده است .

کلام گوهر بار از شهید

شهادت، پيام است، هدف نيست، سخن است كه بايد گفت و نوشت و شنيد و درك کرد. هر قطره خون شهيد يا جامعه سخنها مى‌گويد، حرف‌ها دارد و نوشتارى است كه صفحاتش بايد در برابر ديدگان جامعه باشد.

روح جمالی، آیت حُسن و کمال

میرعلی ، یوسف سادات عشق

کرد چو با  یاد علی، عزم رزم

عرش نشین گشت ز میقات عشقان

انتهای پیام./

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده