شهید ابوالفضل پیرزاده در سال ۱۳۳۴ در اردبیل دیده به جهان گشود و در ۷ آذر ۱۳۶۰ توسط منافقین کوردل در مقابل دبیرستان طالقانی ترور شد و به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد اردبیل؛ زنگ ترخیص از مدرسه به صدا درآمد. بر خلاف معمول که عده ای از شاگردان کلاس چهارم در حیاط مدرسه منتظر خروج ایشان میشدند و پروانه‎وار دور شمع وجودش حلقه میزدند و او را همراهی میکردند، آن روز از سر کلاس سر بیرون آمد و عقیده داشت معلمی شغل نیست، هنر است و معلم باید به شاگردان خویش عشق بورزد و خود چنین بود.

موعد لقا با معبود یکتا که عاشقانه در فراقش میسوخت فرا رسیده بود. بعد از ظهر روز هفتم آذر ۶۰ به روال همیشه با تعدادی از دانشآموزان، مدرسه را ترک نمود. کوردلان مسلح منتظرش بودند. به ناگاه تیری شلیک می شود، ابوالفضل فریاد می زند:

«بچه ها زود از اطراف من پراکنده شوید تا آسیبی نبینید. اینها قصد ترور مرا دارند»

با اصرار آنها را کنار میزند و شاگردان نقل می کردند که اگر وقت او بدین ترتیب هدر نمی رفت، بی گمان از پس آن کوردلان بی رحم که دچار ترس و واهمه نیز شده بودند، بر میآمدند.

مزدوری که صورتش زیر نقاب پنهان بود با مسلسل به سوی او شلیک می کند و سیزده گلوله بر پیکرش اصابت میکند. شاگردان و اهالی محل و کارکنان مدرسه به ترغیب ضارب میپردازند و مزدور پلید را دستگیر می کنند. رئیس دبیرستان نقل می نماید:

«بلافاصله همراه دو تن از شاگردان و به کمک یکی دیگر از همکاران او را در اتومبیل گذاشته به اورژانس بیمارستان رساندیم. در داخل ماشین به سیمای مظلومش نگاه میکردم. همان تبسم آشنای همیشگی را بر لبش داشت. آهسته پلک خویش گشود و نگاهم کرد. گویی دنیایی از رضایت و اطمینان خاطر در چشمانش موج می زد. از لابلای انگشتانش که روی شکم گذاشته بود، خون به سرعت جاری میشد. در راهرو بیمارستان روی برانکارد دستش را از روی شکم برداشت و به روی زانویش گذاشت و قامت خویش را صاف کرد. لحظه‌ای چشمانش را گشوده به آسمان خیره شد و با گفت «یا الله» و دوباره چشم بست و روحش آرام گرفت.»

او پاسدار ارزشهای والای اسلامی و معلم انقلاب بود. امام را بنمایه مشی عمل خویش قرار داد میداد و عاشق حضرتش بود. وقتی به دیدارش نائل آمد، در خلوت اندرون به قدری به امام نزدیک شد که زانو به زانوی حضرتش چسبانیده بود و خود را سیراب می کرد.

چنان گرم حضور یار بود که حسرت یاران را برانگیخته بود، هرگز ندانستیم که میان آن دو چه گذشت که حاضرین نقل میکنند امام از شنیدن آن سخن ها تبسم می نمودند...


برگرفته از کتاب روایت سیمرغ، یادنامه 30 فرمانده شهید اردبیل

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده