گفتگو با فرزند شهید غلامرضا صالحی در روز سالگرد شهادت پدر:
امروز 23 تیرماه، سالگرد شهید غلامرضا صالحی بسیجی فداکار است. نام و یاد این شهید برای دختری که هرگز او را ندیده، همیشه مایه افتخار بوده است.
افتخار می کنم فرزند شهیدم، اگرچه سخت گذشت

به گزارش نوید شاهد؛ امروز سالگرد شهادت یک بسیجی فدارکار است که شاید کمتر نامی از او برده شده و از رشادت‌هایش سخن به میان آمده باشد. شهید غلامرضا صالحی فرزند مانده علی، متولد سوم خرداد سال 1337 در شهر نجف آباد اصفهان. این شهید بزرگوار در تاریخ 23 تیرماه سال 1361 در منطقه شلمچه به علت اصابت ترکش به سر، به درجه رفیع شهادت نائل شد.

شکم خود را روی شنهای خنک می‌گذاشت

شهید غلامرضا صالحی در خانواده‌ای کشاورز  متولد شد. او پس از 30 سال زندگی مشترک پدر و مادرش، با عنایت خداوند به این خانواده هدیه شد و با تولد او چراغ خانه روشن شد. غلامرضا زندگی سختی را پشت سر نهاد. او در 17 سالگی، پدرش (مانده علی) را که دچار بیماری آسم بود از دست داد و با مشقت و سختی روزگار را سپری کرد. باوجود مشکلات اقتصادی و نبود پدر با زبان روزه به بنایی، کارگری و دیوارکشی در صحراها در هوای بسیار گرم تابستان کار می‌کرد و می‌گفت: از شدت تشنگی و خستگی بعدازظهر که موقع استراحت بود، شکم خود را روی شنهای خنک گذاشته و می‌خوابیدم تا قدری از تشنگی خود بکاهم.


وصیت‌نامه‌ای به مادر، همسر و پسر

شهید صالحی معتقد بود وصيت‌نامه مسلمان بايد هميشه آماده باشد و نزديكان او بدانند. او در وصیت‌نامه خود، سه نفر را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ مادر، همسر و پسر.

مادرم؛

با درود فراوان به امام امت، رهبر كبير انقلاب و سلام بر شهدای راه حق و سلام گرم بر ملت عزيز ايران«انشاءالله عزمتان اسلامی و پيامتان قرآنی».

مادر سلام بر تو باد، سلامی گرم برخاسته از دل پُردرد. مادر گرامی از فرسنگها راه تو را مي‌بوسم. مادر عزيزم من اكنون در خط مقدم هستم و اين نامه و وصيتنامه را مي‌نويسم و اول از تو صحبت مي‌كنم چون تو بودي كه تمام زحمات را متحمل شدي تا مرا بزرگ كردي(اجركم علي الله). مادر می‌دانی كه خدا مرا به تو داد و خداوند متعال تمام بندگان را به وديعه پدران و مادران ‌مي‌دهد و در صورتيكه اراده كند و بخواهد آنها را می‌گيرد. ما تسليم امر الله هستيم. مادرم هيچ ناراحت نباش چون معصومين و پيامبران گرامي و عزيز ما تمامي وديعه بودند و خدا پس از ماموريت آنها را خواست و تمامي جان خود را تسليم امر الله نمودند. مادرم ادامه دهندگان راه انبياء ما هستيم و مي‌توانيم با مبارزه خود و خون خود ادامه دهنده راه آنها باشيم. باری مادر جان حلالم كن و از خدا مي‌خواهم كه صبر فراواني به تو عنايت كند و آن را بدان که اگر صبر كردی، خداوند پاداش بس گران به تو خواهد داد و تو را در زمره خوبان و في جنات نعيم قرار مي‌دهد، ان الله مع الصابرين: مادرم هر گاه به فكر من افتادی به فكر شهدای راه حق باش و ببين كه من خاک كف پای آنها نيستم. همچون حسين كه مي‌گويد خدايا راضيم به رضاي تو. مادر شما هم هميشه راضي باش به رضاي خداي تبارک و تعالي.

همسرم؛

سلام بر زهرا همسر عزيز. شما را كه مي‌دانم هميشه دارای حليم و صبر بوده‌ای و اكنون هم هستي، همسر جانم اميد است كه در كارهايت موفق و پيروز باشي و هر لحظه فقط به ياد خدا باشي. خداوند متعال شما را از صبر كنندگان به حساب آورد انشاءالله. من اكنون استوار بر قول خود ايستاده‌ام بحمدالله و در صورتيكه خداوند متعال اراده كند كه من در اينجا يعني 200 كيلومتري كربلاي حسيني ، كربلاي ايران در موسيان شهيد شوم حرفي نيست چون ما همه وديعه‌هاي خداييم و انا لله و انا اليه راجعون. عزيزم من واقعا پشيمان هستم از اينكه آنطوری كه بايد و شايد به تو نرسيدم، همسرم فكرم حول تو و مادر و تنها پسرم حسين جگر گوشه‌ام مي‌چرخد. اما ناگهان مغز خود را مي‌چرخانم به طرف شهداي عزيزي كه اينطور مخلصانه رفتند. اميدوارم اگر من مخلصانه هستم خدا مرا به آن ديار ببرد و الا مرا مخلص كند و بعد ببرد. همسرم من راهي را که از سال 57 رفتم را خودم انتخاب نمودم ولي براي ناراحتيهاي مادرم نتوانستم ادامه دهم. حالا اكنون چون مي‌دانم مادر گرامي ديگر ناراحتي ندارد و با او شرط كردم كه من بعد از ازدواج به جبهه مي‌روم. او قبول نمود و شما هم كه بحمدالله فاستقم كما اخوت، هستي. بنابراين از شما نگراني ندارم فقط مادرم را دلداري بده و به او بگو كه مادري سه فرزند خود را در راه خدا داد و شكر خدا را بجا آورد. بله همسر گرامي واقعا بايد مرا ببخشی چون شوهری ايده‌ال نبودم و من انشاءالله از فداكاری‌هايت غفلت نمي‌كنم و تو را دوست دارم و منتظرت می‌باشم. عزيزم تنها جهاد تو و ايثارت تربيت فرزندي مطهري گونه برای اسلام است، فرزندي كه ركني باشد و بتواند خلائی را پُر نمايد و مسئوليت سنگينی را بر دوش كشد و پاسدار خون باشد و پيام رسان خون ما. الان روز تاسوعای حسينی است و تمامی رزمندگان آماده برای حمله‌ي كارساز می‌باشند كه مقدمه‌ آزادی كربلا مي‌باشد و فكر می‌كنم امشب يا بزودی حمله شروع مي‌شود. من الان در سنگر هستم در 2000 متری عراقی‌های مزدور در 7 كيلومتري موسيان و تقريبا جنوب دهلران، همه‌ي بچه‌ها ثانيه شماری می‌كنند از براي حمله به ياری خدا.

پسرم؛

پسرم، نور چشمم سلام بر تو باد سلامي گرم برخاسته از وجودم سلامی پُر از سوز كه تو را ديگر نديدم و پسرم تو عصاره من هستي. به شيره وجودم از خدا مي‌خواهم كه همه جا حافظ و يار تو باشد. من هيچ كاری نكردم، فداكاری برای اسلام نمودم و مي‌خواهم كه تو برای اسلام مفيد باشي و كاري كني كه جبران كم كاري من شود. انشاءالله تعالي و من از خدای تعالی خواهانم كه در مشكلات به تو صبر دهد و تو ذخيره‌ای برای اسلام باشی و خون مرا پاسداری كنی و آنچنان باشي كه خدا مي‌خواهد. پسرم امام را هيچگاه تنها مگذار و هميشه از ياران با بركت او باش ان‌شاءالله. پسرم اميدوارم راه شايستگان و خوبان‌ خدا را بپيمايي و در همه حال جان و مال و جسم خود را فدای اسلام كنی و در پيشرو اسلام كوشا باشی.


به اینکه فرزند شهید هستم، افتخار

سمیه صالحی فرزند شهید در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد اظهار کرد: زمانی که پدرم شهید شد، من تنها 9 ماه داشتم و برادر کوچکترم هنوز به دنیا نیامده بود. طی این سال‌ها به خاطر نبود سرپرست زندگی ما با بقیه کمی فرق داشت. البته شاید زندگی همه فرزندان شاهد این گونه نباشد زیرا همه چیز بستگی به این دارد که یک بچه در چه شرایطی زندگی کند. اگرچه سختی‌های زیادی را در زندگی تحمل کردیم اما همیشه به اینکه فرزند شهید هستم، مفتخرم.

وی تاکید کرد: من به عنوان فرزند یک شهید، همیشه راه سخت‌تری را درپیش داشته‌ام و خواهم داشت. گاهی اوقات به خودم می‌گویم نکند من آنطور که در شان مقام یک فرزند شهید بوده، زندگی نکرده باشم. من برای پاسداری از خون پدرم و همه شهدا، همیشه سعی کردم به حفظ حجاب و رعایت روابط با نامحرم پایبند باشم اما نمی‌دانم در آنچه که باید انجام می‌دادم، موفق بوده‌ام یا خیر.

این فرزند شهید ادامه داد: ما همیشه با توکل بر خدا سختی‌ها را تحمل کرده‌ایم. گویی در زندگی ما، شهید همیشه همراهی می‌کرده و راه را هموار کرده است. اگرچه همیشه نگاه‌هایی در جامعه وجود داشت که می‌گفتند چون شما فرزند شهید هستید، همه امکانات برای شما فراهم است اما من تقریبا از سهمیه شاهد در مدارس و دانشگاه کمترین استفاده را کرده‌ام.

صالحی افزود: برای مادرم نیز تحمل این دوران بسیار سخت بود. او در اوایل جوانی و ازدواج خود، با یک فرزند کوچک و فرزندی در راه، همسر خود را از دست می‌دهد. از طرفی نگاه‌های اطرافیان به یک زن جوان و بدون همسر او را آزار می‌داده است. اما ناراحت نیستیم زیرا پدر من یک بسیجی بوده که افتخار رزمندگی برای اسلام را پیدا کرده است.

وی در پایان گفت: من هیچگاه در عالم خواب و رویا پدرم را ندیده‌ام زیرا هنگام شهادت ایشان، خیلی کوچک بودم و هرگز ذهنیتی از او نداشتم.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده