زندگینامه شهید "فتح‌الله عبدخدا"؛
پنجشنبه, ۰۱ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۲
نوید شاهد_ شهید فتح الله عبدخدا جوان پاک و مومنی که از تازه آباد به دیدار حق شتافت.


به گزارش نوید شاهد همدان، شهید فتح‌الله عبدخدا در اولین روز آذرماه سال 1342 در روستای چپق لو از توابع شهرستان بهار و در خانواده‌ای پرجمعیت، پای به عرصه زندگی نهاد.

کودکی‌اش در میان کودکان روستایی و در میان مهر و محبت والدین مهربانش سپری گردید و با برادران بزرگش در کارهای خانه و کشاورزی فعالیت می‌کرد و هرروز بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و درس‌های تازه‌ای از آن‌ها می‌گرفت.

دبستان را در مدرسه هجرت روستا با موفقیت گذراند. به علت نبود مدرسه و امکانات آموزشی از ادامه تحصیل بازماند و در کنار پدر و برادرانش به کار کشاورزی پرداخت.

در سال 1357 با ورود امام به کشور و به ثمر نشستن انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، افق تازه‌ای در مقابل دیدگان وی و دیگر امت ایران گشوده شد و با واقعیت‌های جامعه تا حدودی آشنا شدند. بعد از پیروزی انقلاب بود که فعالیت‌های اجتماعی شهید عبدخدا شروع شد. در کارهای عام‌المنفعه و عمومی بیشتر شرکت می‌کرد، با شعار همه به‌سوی جهاد سازندگی در نهضت تعاون و کمک به دیگران فعالیت داشت.

با شروع جنگ تحمیلی وظایف جوانان در قبال جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق سنگین‌تر شد تا با حضور در جبهه‌ها تجاوز را دفع نمایند و به همین خاطر با شروع جنگ و فرمان عمومی امام راحل بر تشکیل بسیج و آموزش نظامی شهید عبدخدا نیز مصمم بر فراگیری آموزش نظامی گردید.

با توجه به موقعیت شغلی که داشت بهار و تابستان را به کشاورزی و پائیز و زمستان را بیشتر در جبهه‌ها حاضر می‌شد تا به ندای فرمانده کل قوا لبیک گفته باشد. در سال 1362 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک دختر به نام سکینه بود، اما همسر و فرزند نیز مانعی برای ادای به تکلیفش نشدند و عشق به حضور در جبهه و علاقه و ارادتی که به امام داشت باعث می‌شد که از علاقه به زن و فرزند در نظرش کم‌رنگ شده و با اخلاص در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یابد.

در سال 1366، بعد از چندین بار حضور در جبهه برای آخرین بار می‌خواست از خانواده کوچک خود خداحافظی کند و راهی جبهه شود؛ وسایل و لوازم خود را آماده و همه سفارش‌ها را به والدین و همسر مهربانش کرده بود و برای آخرین بار چشم در چشم کودکش دوخت تا دیدار آخرینش را به خاطر بسپارد؛ مدت زیادی به‌صورت معصوم دخترش نگاه می‌کرد. خداحافظی طولانی بود و دل کندن از زن و فرزند خیلی مشکل بود علی‌الخصوص راهی که یک‌طرفش شهادت، اسارت یا جانبازی بود ولی به هر صورت ادای دین و ادای تکلیف بر احساس پدری غلبه کرد و با دوستان و هم‌رزمانش به‌سوی محل آرزوهایش حرکت کرد.

از سوی سپاه پاسداران ناحیه کرمانشاه به پایگاه تازه‌آباد منتقل گردید تا در آنجا به خدمتگزاری در جنگ و جهاد بپردازد. سال 66 بود و آثار شکست در سیمای متجاوزین آشکار گردیده بود و رژیم بعث عراق و صدام به طرز وحشیانه‌ای مناطق نظامی و غیرنظامی را بمباران و موشک‌باران می‌کرد. دریکی از این بمباران‌ها بود که براثر اصابت ترکش راکت و بمب‌های هواپیماهای عراقی مجروح و به بیمارستان کرمانشاه اعزام شد ولی براثر شدت جراحت و شدت خونریزی به درجه رفیع شهادت نائل گردید و روح پاکش به شهدای کربلا پیوست.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده