مادر شهید «حسن جهانزاده» نقل می کند: در آخرین لحظات بود که حسن گفت من این دفعه می روم و دیگر بر نمیگردم حتی اگر جنگ تمام شود. من آن روز متوجه حرف او نشدم تا اینکه ایشان در عملیات تک شلمچه مفقودالاثر شد و واقعا همانطور که خودش گفته بود شد و دیگر هرگز بازنگشت حتی پس از اتمام جنگ.
پدر شهید«جمشید شهریاری» نقل می کند: وقتی پسرم می خواست به جبهه برود با رفتن او مخالفت کردم که او گفت پدر، من باید بروم. در آخرین مرخصی که آمده بود خانه خاله اش رفته بود آنجا به همراه یکی از دوستانش به قبرستان رفته بود و محلی را نشان داده است که اینجا قبر من است وقتی شهید شدم اینجا دفنم کنید تا اینکه مرخصی اش تمام شد و او به خدمتش بازگشت.
نرگس سلیمانی مادر شهید «علی یوسفی» در گفتگو با نوید شاهد سیستان و بلوچستان بیان کرد: علی هدیهای از طرف حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود و به عهدی که با حضرت فاطمه زهرا(س) بسته بودم وفا کردم و فرزندم را در راه ایشان تقدیم اسلام و نظام کردم.
همرزم شهید «ابراهیم نارویی» نقل می کند: ابراهیم درحالیکه ساک لباسهایش را در یک دست و برگه ی مرخصی اش را در دست دیگرش داشت و منتظر حرکت خودرو جیپی بود که از پاسگاه به سمت اهواز حرکت می کرد تا راهی زاهدان و دیدار خانواده اش شود، متوجه شد که دشمن بعثی در قسمتی از مرز با نیروهای مرزبان درگیر و بخشهایی از خاک کشورمان را تصرف کرده اند، ساک خود را به گوشه ای از پاسگاه پرتاب کرد و پس از گرفتن اسلحه به همراه نیروهای پشتیبانی عازم منطقه شد.
پدر شهید «محمدرضا مشتاقی» نقل می کند: محمدرضا، وقتی خبر شهادت شهیدی را می شنید، بسیار افسرده می شد و با تاثر می گفت: خوش به حالش که شهید شد و می گفت: وقتی در جبهه هستم اصلا به چیزی به جز پیروزی اسلام و شهادت فکر نمی کنم. ما دل از دنیا بریده ایم و با خدایمان پیمان بسته ایم تا در راهش شهید بشویم.
حاج سیدعباس هاشمی به مناسبت هفته دفاع مقدس و آغاز سال تحصیلی درباره خاطرات میگوید: در بازدیدی که شهید رجایی از بسیج منطقه ما داشتند از محمد پرسیدند شما دوست دارید در آینده چه کاره بشوید؟ محمد گفته بود؛ دوست دارم در راه وطنم شهید بشوم که همینطور هم شد و به شهادت رسید.