البرز - نامه شهید

آخرین اخبار:
نامه شهید
نامه عاشقانه شهید آلاداغلو به خانواده؛ از دل جبهه تا آغوش شهادت

نامه عاشقانه شهید آلاداغلو به خانواده؛ از دل جبهه تا آغوش شهادت

"پدر و مادر عزیزم، از طرف من ناراحت نباشید..." این جمله‌های ساده و پراحساس، بخشی از آخرین نامه شهید "غلامحسین آلاداغلو" است که سه ماه پیش از شهادتش در عملیات "آخرین جبهه" نوشته شده است. نامه‌ای که با جملاتی سرشار از امید و محبت آغاز می‌شود و با فهرستی از سلام‌ها به تمامی عزیزانش پایان می‌یابد، گویای روحیه لطیف و خانوادگی این رزمنده مکانیک تانک است که سرانجام در منطقه ابوقریب فکه به آرزوی دیرینه‌اش رسید.
مژگان جان؛ نامه‌ات قلبم را شاد کرد

مژگان جان؛ نامه‌ات قلبم را شاد کرد

"در این نامهٔ سرشار از مهر برادری، شهید سیدحسین آقائی‌طبالوندانی خطاب به خواهرش مژگان، از دریافت نامه‌اش ابراز خوشحالی می‌کند و با ذکر جزئیاتی از زندگی خانوادگی - از خبر تولد داوود تا احوالپرسی از سمیه خواهر کوچک‌تر - تصویری صمیمی از دغدغه‌های یک رزمنده در میانهٔ جنگ ترسیم می‌کند."
در کنار دلاوران ثامن‌الائمه(ع)؛ سلامتی شما آرزوی این عبد حقیر است

در کنار دلاوران ثامن‌الائمه(ع)؛ سلامتی شما آرزوی این عبد حقیر است

"شهید سیدحسین آقائی‌طبالوندانی در این نامه با افتخار از خدمت در گردان تکاور لشکر ثامن‌الائمه(ع) می‌گوید و با بیان «الحمدلله در نهایت سلامتی»، تنها نگرانی‌اش را ناراحتی خانواده به‌ویژه مادر بزرگوارش عنوان می‌کند. این نوشته ساده و صمیمی، روایتی از دغدغه‌های یک رزمنده در خط مقدم است."
پدر و مادر عزیزم؛ حالم خوب است، فقط دلم برای شما تنگ شده

پدر و مادر عزیزم؛ حالم خوب است، فقط دلم برای شما تنگ شده

در این نامهٔ سرشار از مهر فرزندی، علی با زبانی ساده و صمیمی حال خود را خوب توصیف می‌کند، برای سلامتی پدر و مادرش دعا می‌نماید، به برادرانش سلام می‌رساند و برای خواهرانش آرزوی خوشبختی و موفقیت دارد. این نوشتهٔ ساده و بی‌آلایش، گویای عمق عواطف انسانی و دغدغه‌های یک عضو خانواده برای عزیزانش است.
نامه شهید سیدجعفر آتش‌پیکر؛ نوای آرامش سربازی در آتش جنگ

نامه شهید سیدجعفر آتش‌پیکر؛ نوای آرامش سربازی در آتش جنگ

در آرشیو خاطرات شهدای البرز، نامه‌ای از شهید «سیدجعفر آتش‌پیکر» نگهداری می‌شود که روحیه لطیف و ایمان عمیق این سرباز سادات را در اوج درگیری‌های جنگ تحمیلی به تصویر می‌کشد. این نوشته به تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰، امروز پس از چهار دهه، همچنان درس‌های نابی از صبر و امید به همراه دارد.
نامه اشک‌آلود شهید حیدری به مادرش:

مادر! گفتی "برگرد"... اما من راه بهشت را انتخاب کردم

"در آخرین نامه‌اش به مادر، با دستانی لرزان نوشت: «مادرجان! می‌دانم همیشه می‌گویی برگرد... اما این بار نمی‌توانم فرمان تو را اطاعت کنم. من راهی را انتخاب کرده‌ام که پایانش آسمان است؛ راهی که با خون سرخ می‌شود و با نور خدا پایان می‌یابد. اگر اشک می‌ریزی، بدان این اشک‌ها را فرشتگان به نشانه‌ی افتخار جمع می‌کنند. من دیگر آن پسر سرکش نیستم... حالا یک سرباز خدایم.»
نامه‌ای که سه ماه بعد، با خونش در شلمچه مهر شد

نامه‌ای که سه ماه بعد، با خونش در شلمچه مهر شد

علی حاتمی نمی‌دانست این آخرین نامه‌اش خواهد بود؛ آخرین کلماتی که سه ماه بعد، در خاکریزهای شلمچه با ترکش‌های دشمن ممهور شد. امروز این سطور، نه یک نامه‌ی ساده که وصیت‌نامه‌ی عاشقانه‌ای است از نسلی که عشق به معشوق و عشق به وطن را در هم آمیخت و هر دو را با خون خود امضا کرد.
200 متر پیشروی در خاک دشمن؛ نامه آخر سربازی که با خونش دربند کبود ماند
نامه به یادگار مانده شهید «محمدحسین اخی»؛

200 متر پیشروی در خاک دشمن؛ نامه آخر سربازی که با خونش دربند کبود ماند

"برادر جان! زیر سایه توپ و خمپاره زندگی می‌کنیم..." - این جملهٔ ساده از آخرین نامهٔ شهید محمدحسین اخی، سرباز بی‌ادعای اشتهاردی، روایتگر روزهای سخت و شیرین جبهه‌های غرب است. نامه‌ای که از عملیات موفق "200 متر پیشروی در خاک عراق" می‌گوید و از "64 قبضه سلاح غنیمتی"، اما بیش از هر چیز، دلدادگی پسری رزمنده به مادر، خواهر و برادرش را فریاد می‌زند.
صدای ماندگار معلمی که با خونش تاریخ نوشت
نامه ای از خط مقدم؛

صدای ماندگار معلمی که با خونش تاریخ نوشت

"این کاغذ ساده، آخرین پیام شهید صالح ابراهیم‌نژاد است که بوی خاکریزهای آبادان می‌دهد؛ کلمه‌به‌کلمه اش عطر شهادت می‌پراکند و سطرسطرش آتش عشق به وطن را شعله‌ور می‌کند. نامه‌ای که از پشت خطوطش می‌توان صدای تیربار آرپی‌جی را شنید و در میان کلماتش، طنین قدم‌های استواری را حس کرد که به سوی ابدیت می‌رود."
سلام پدرجان! اینجا حتی صدای خمپاره هم به ما نمی‌رسد+ دست‌خط
نامه به یادگار مانده از شهید «حسن سلطانی»

سلام پدرجان! اینجا حتی صدای خمپاره هم به ما نمی‌رسد+ دست‌خط

در نامه‌ای به تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۰، شهید حسن سلطانی با لحنی گرم و صمیمی به پدرش می‌نویسد: حالمان بسیار خوب است، چون فقط نگهبانی زاغه‌های مهمات را داریم و حتی صدای خمپاره هم به ما نمی‌رسد.
۱
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه