هرمزگان - خاطره

خاطره
ما پیروان امام حسین (ع) هستیم و باید در برابر دشمن بایستیم
وصیت‌نامه شهید «علی نکویی»

ما پیروان امام حسین (ع) هستیم و باید در برابر دشمن بایستیم

شهید «علی نکویی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: اگر بنده شهید شدم، اصلاً ناراحت نباشید. من که از امام حسین (ع)، حضرت علی‌اکبر (ع) و علی‌اصغر شش‌ ماهه برتر نیستم. امام حسین (ع) در روز عاشورا، یک تنه در برابر کافران ایستاد و درخت اسلام را با خون خود آبیاری کرد تا امروز به ما برسد. ما پیروان آنها هستیم و باید در برابر دشمن بایستیم و نگذاریم به خاک و میهنمان تجاوز کند.
همیشه خود را سرباز امام خمینی (ره) می‌دانست
خاطره‌‌ای از شهید «حسین ملایی»

همیشه خود را سرباز امام خمینی (ره) می‌دانست

برادر شهید تعریف می‌کند: همیشه رفتارش خوب بود و به دوستانش می‌گفت؛ ما باید سرباز خمینی شویم و از فرمان او اطاعت کنیم. همیشه با خدا راز و نیاز می‌کرد و به دستورات الهی و دینی‌اش عمل می‌کرد و مرتب از دین و قرآن می‌گفت.
امام عزیزمان را مانند مردم کوفه تنها نگذارید
وصیت‌نامه شهید «صفر لقمانی»

امام عزیزمان را مانند مردم کوفه تنها نگذارید

شهید «صفر لقمانی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: دیگر خواهشی که دارم از کلیه همشهریان عزیزم این است که امام عزیزمان را مانند مردم کوفه تنها نگذارند و اگر توان دارید به جبهه بیایید، همراه رزمندگان اسلام با کافران مبارزه کنید. اگر توان جبهه رفتن ندارید، در پشت جبهه با کمک‌های خود رزمندگان را یاری دهید.
زندگی یک شهید؛ الگویی از حمایت و همراهی در خانواده
خاطره‌‌ای از شهید «یدالله اخلاقی»

زندگی یک شهید؛ الگویی از حمایت و همراهی در خانواده

همسر شهید تعریف می‌کند: همسرم اخلاق بسیار نیکو و پسندیده‌ای داشت و برای والدینش احترام زیادی قائل بود. من را خیلی دوست داشت و همیشه در کارهای خانه کمک حالم بود. وقتی که به خدمت مقدس سربازی اعزام شد بعد چند روز به مرخصی آمد. در این ایام مرخصی نمی‌گذاشت دست به چیزی بزنم و خودش کارها را انجام می‌داد. او حتی حقوق دوران سربازی‌اش را خرج نمی‌کرد و برای ما می‌فرستاد.
روایت جانباز از فرماندهی‌اش در جبهه‌های نبرد
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانباز از فرماندهی‌اش در جبهه‌های نبرد

جانباز سرافراز «حسن گلی» درباره نحوه مجروحیتش چنین روایت می‌کند: بعدازظهر بود که دستور حمله دادم. درگیر نیروهای عراقی بودیم که ناگهان یک خمپاره ۷۶۰ در کنارم منفجر شد. ترکشش به صورتم اصابت کرد و فک پایینم به‌ قدری آسیب دید که زبانم آویزان شد. وقتی من را به بیمارستان رساندند، پرسیدند شغلم چیست. دستم را روی گلویم گذاشتم و گفتم فرمانده‌ام. همان لحظه پرستار خانمی با دست به پشتم زد و گفت؛ نگو! اگر بفهمند، دشمن تو را ترور می‌کند.
شهید مبارزه با اشرار؛ روایتی از ایمان و شجاعت
زندگی‌نامه شهید «منصور میرزاده کوه‌ شاهی»

شهید مبارزه با اشرار؛ روایتی از ایمان و شجاعت

شهید منصور میرزاده کوه‌شاهی، دامداری ساده و مردمی از روستای رائیز حاجی‌آباد، که با دلی پر از ایمان و عشق به ارزش‌های مقدس اسلام، راه دفاع از خانواده‌ها و امنیت منطقه ناامن خود را برگزید. او با عضویت در بسیج مردمی، شجاعانه در برابر تهدیدات اشرار ایستاد و سرانجام در بیست و یکم مرداد ۱۳۷۰ در منطقه کوهشاه به شهادت رسید تا نامش در تاریخ ایثار و فداکاری ماندگار شود.
شهید درویش؛ قصه‌ای از ایثار و عشق بی‌پایان
خاطره‌‌ای از شهید «درویش میرزاده»

شهید درویش؛ قصه‌ای از ایثار و عشق بی‌پایان

همسر شهید تعریف می‌کند: در غروبی سرد و دلگیر خبر آوردند که درویش همراه پسر مش ابوالحسن توسط اشرار گروگان گرفته شده. سعی می‌کردم خونسردی خودم را حفظ کنم و به بچه‌ها دلداری و آرامش بدم. مردم گیشان آن روز خیلی ترسیده بودند .نیروهای اطلاعاتی تمام تلاش خود را می‌کردند تا شاید بتوانند آن دو نفر را آزاد کنند.
نیمه شعبانی که با ایمان شهید رنگ دیگری گرفت
خاطره‌‌ای از شهید «محمدرضا عسکری‌زاده»

نیمه شعبانی که با ایمان شهید رنگ دیگری گرفت

پدر شهید تعریف می‌کند: یک سال برای مراسم نیمه‌شعبان از مردم کمک مالی جمع‌آوری کرد، اما مبلغی که به‌ دست آمد بسیار کم بود. از او پرسیدم؛ برای برگزاری مراسم چقدر پول جمع کرده‌ای؟ گفت؛ مبلغ خیلی کمی جمع شده. به او گفتم؛ برای یک مراسم باشکوه نیمه‌شعبان، این مبلغ خیلی کم است. فکر نمی‌کنم بتوان با آن مراسمی برگزار کرد. لبخند زیبایی زد و گفت؛ پدر جان! ناامید نشوید، خود آقا فرج می‌کنند و کمک‌مان خواهند کرد.
روایت جانباز از حضورش در عملیات رمضان و محرم
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت جانباز از حضورش در عملیات رمضان و محرم

جانباز سرافراز «حسین کامیاب ایسینی» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: بعد از نام‌نویسی برای اعزام، در کرمان دوره آموزشی دیدم و پس از ۴۰ روز ما را به شوش فرستادند. در عملیات رمضان حضور داشتم و تا پاسگاه زید پیش‌روی کردیم. پس از آن، عملیات محرم آغاز شد و شبانه، نزدیک نماز صبح، به سمت عین‌خوش حرکت کردیم. در همین عملیات، در جاده‌ای بین ایران و عراق مجروح شدم و ترکش به بدنم اصابت کرد.
۱
طراحی و تولید: ایران سامانه