شهید اکبر بضاعت پور از زبان پدرش/ شهدا از همین قشر مردم عادی بودند
به گزارش نوید شاهد اردبیل، اکبر ششم خرداد 1346در روستای گندیشمین اردبیل به دنیا آمد او هفتمین فرزند خانواده روحانی حجت الاسلام حمزه بضاعت پور بود او به تأسی از تعلیمات مذهبی پدر راه و روش زندگی را آموخت و بزرگ شد.
پدرش در گفتگو با نوید شاهد می گوید: اکبر تحصیلاتش را در دبستان صفوی گندشمین آغاز کرد و از همان روزهای اول با شور و نشاط تمام در انجام تکالیف درسی و فراگیری مطالب کوشا بود. تا بیکار می شد با توجه به علاقه اش با استفاده از قطعات تخته و چوب به ساختن قاب عکس، قاب ساعت و چیزهای جالب دیگر می پرداخت.
وی افزود: سال 56 به اردبیل آمدیم و اکبر باقی دوران خود را در محله خاتم النبین اردبیل گذراند و در این مقطع علاوه بر درس به کلاس های فوق برنامه از جمله کلاس های امدادگری جوانان هلال احمر، عضویت در بسیج و گذراندن آموزش های نظامی و عقیدتی کلاسهای هنری می رفت. با تکیه بر استعداد ذاتی خط خوبی داشت تا جایی که وقتی در کلاس دوم ابتدایی درس می خواند آموزگارش دفتر مشق او را به کلاس پنجمی ها نشان می داد و از آنان می خواست مثل اکبر خوب وخوش خط و زیبا بنویسند هنوز هم از آثارش به قلم نی موجود است.
پدر شهید با بیان اینکه شهید بضاعت پور مقطع متوسطه را در رشته علم تجربی در دبیرستان ابومسلم سابق آغاز کرد می گوید: اکبر چون هوای جبهه و جنگ در سر می پروراند در حالیکه سن سربازی اش فرا نرسیده بود تحصیلات متوسطه خود را نیمه تمام رها کرد و داوطلبانه به جبهه رفت.
وی افزود: اکبر روزهای عاشوار در نقش حضرت علی اکبر (ع) در مراسم شبیه خوانی حضور می یافت و این بر ایمان قلبی و صلابت روحیه اش برای حضور دائمی در جبهه می افزود هرگاه درباره دلیل رفتنش به جبهه سوال می کردم، می گفت: " آنهایی که رفتند و شهید شدند از قشر همین مردم عادی بودند و ما هم باید برای اجرای احکام الهی به دین خود عمل کنیم".
این پدر شهید می گوید: آقای عیسی زاده مدیر مدرسه وقت در ابومسلم در مراسم تشییع پیکر اکبر مرتب با حسرت و گریه می گفت: اکبر دانش آموز مستعدی بود او بارها اشکالات پیش آمده در کلاس مشکلات دانش آموزان را بدون اینکه کسی بفهمد به من می گفت و در خواست می نمود که در حل و فصل آنها بکوشم.
پدر شهید بضاعت پور می گوید: به شغل معلمی بسیار علاقه داشت و آرزو داشت در صورت اتمام جنگ و ادامه تحصیلش به کسوت معلمی در آید. او ضمن اینکه شهادت را سعادت ابدی می دانست، به امر دفاع و پیروزی و شکست دادن دشمن بسیار تأکید می کرد تأثیر گفتار او به حدی بود که برادر کوچکتر خود را نیز به جبهه کشاند.
وی ماضافه می کند: آن روزها که محمد در جبهه بود از اعزام مجدد اکبر به جبهه مانع شدم هر چه به او گفتم تاکنون سه بار اعزام شده ای صبر کن تا برادرت برگردد بعد برو ولی او قانع نشد تا اینکه مادرش یک صبح با کاغذی مواجه شد که اکبر زیر بالش خود گذاشته بود. وقتی نوشته هایش را خواندم به حالش غبته خوردم چنان با خدای خود راز و نیاز و سفره دلش را پیش خدا بازکرده بود که دیدم جلوگیری از رفتنش منصفانه نیست.
پدر شهید بضاعت پور از آخرین دیدار فرزند شهیدش چنین می گوید: وقتی داشتیم بدرقه اش می کردیم حال و هوای خاصی داشت که قبلا او را این طور ندیده بودم هنگام خداحافظی چند بار در مسیر از کوچه برگشت و با محبت و عاطفه ی خاص من و مادرش را نگریست. حین وداع با ما زیر لب با خدای خود نجوا می نمود. نگاه های حسرت انگیز پسرم مرا از خود بیخود کرد رو به آسمان کردم و گفتم: خدایا اکبرم دارد می رود، به تو سپردمش. ( رِضاً بِقضائِک ). خدایا تو خود صلاح کار ما را بهتر می دانی. اگر قرار است اکبر شهید شود، او را به شهدای کربلا ملحق کن.
این پدر شهید افزود: اکبر در آخرین توصیه اش به من و مادرش نوشته بود در شهادت من گریه و زاری نکنید و به یاد علی اکبر حسین (ع) صبور و بردبار باشید.
اکبر در آخرین بار اعزام به جبهه در جهت تحقق بخشیدن به اهداف عالی خود به کسوت غواصی در می آید. پس از آموزش های لازم و توجیه منطقه عملیاتی و چگونگی عبور از اروند خروشان در شمار خط شکنان جان بر کف عملیات غرور آفرین والفجر 8 قرار می گیرد.
بی شک در این عملیات تمهیدات لازم تدارک دیده شده بود. همه گردان های رزمی در موقعیت خود آماده و منتظر اعلام رمز بودند. بسیار از رزمندگان قرآن و دعا می خواندند. گروهی به تنظیم وصیت نامه مشغول بودند. نماز، راز و نیاز، گریه و ندبه، خلوت و سکوت و هم نوایی با باد و نخل و رود عالمی دیگر داشت. شماری از رزمندگان نیز توصیه های لازم را به دوستان خود می کردند در خاطره ای گفته اند رزمندگان حماسه ساز ما از آب اروند که می خواستند عبور کنند، یکی از برادران غواص به دیگری گفت: جایی که ما آموزش دیده ایم، عرض آب این قدر نبود؛ شدت آب هم این قدر نبود؛ این جا کوسه دارد؛ امشب چه می شود؟ آن رزمنده 19 ساله پاسخ داد: تو ابتدا توحید خود را اصلاح کن؛ چون اگر این طرف اروند دلت آرام است و آن طرف اروند ناراحت هستی، معلوم می شود که خدای این طرف اروند را خدای آن طرف نمی دانی. به او گفت: ما امشب وارد آب می شویم و اگر عراقی ها ما را نزنند، کوسه ها می زنند و اگر کوسه ها نزنند، آنها می زنند. اگر هیچ کدام نزنند، ما لابه لای تله های انفجاری گرفتار می شویم؛ ولی من امشب وارد آب می شوم تا به امام خبر بدهند که بچه ها به آب زدند. امام باید از ما راضی باشد. می گفت: اصلاً برایم مهم نیست که از آب بیرون بیایم؛ برای من مهم است داخل آب بشوم. آخرین سفارش های اکبر هم این بود که اگر من شهید شدم کوچه ما را خوب تزیین نمایید و از تشییع جنازه من خوب استقبال کنید.
به گفته همرزمانش اکبر زمانی که مجروح می شود دیگر همرزمان خود را به پیشروی می خواند و می گوید: با من کاری نداشته باشید و شما به پیشروی ادامه دهید.
پدر شهید بضاعت پور از لحظه دیدار پیکر مطهر شهید فرزندش نیز می گوید: وقتی هم پیکر اکبر را آوردند و تشییع نمودیم، بالای سرش نشستم و گفتم: اکبر جان! پسر! نه تو اکبر حسین (ع) هستی و نه من خود حسین (ع) جانمان فدای آنان. اما تو شاد باش که طبق و صیت تو مثل امام حسین که بر سر جنازه ی فرزند دلبندش صبوری کرد. صبر پیش می گیرم و گریه نمی کنم، چون می دانم که تو هم در راه خدا به شهادت رسیده ای.
اکبر دانش آموز کلاس معرفت اندوز و دانشگاه جبهه و تعالیم الهی مجرد از همه عالم هستی، لباس عشق به تن کرد و با باله عروج در پا به اعماق معارف نامتناهی ربوبی فرو رفت و بسیجی وار معشوق شهادت را به آغوش کشید. او در یکی از بهترین روزهای دفاع مقدس یعنی عملیات والفجر 8 به آب اروند غسل تعزیه نمود و در خاک گلزار غریبان اردبیل آرامید.
بخش هایی از نیایش های شهید اکبر بضاعت پور
سپاس خدایی را که آفرینده جانهاست و تمام جانها درید قدرت اوست آنچه را بخواهد بیا فریند و آنکه را بخواهد بمیراند. ستایش همگان بسوی اوست.
از اینکه بعد از سالها و مدتها انتظار، شبی را که پیوسته در عشق او پرواز می کردم دریافتم خدای منان را حدو ثنا می گویم واز پروردگار بی حمتا می خواهم که در این شب که چشمهای ملائکه ا... و مسلمانان جهان در انتظار این است برامت اسلامی مبارک و پیروزی آور قرار دهد و گناهان این بنده مذنوب و ذلیل وعصیانگر را بلطف و رحمت خویش عفو نماید واین دل خونین و محزون را به هدف دیرینه اش. که کمال انسانی یعنی شهادت فی سبیل ا.. و پرواز بسوی لقاء ا.. است برساند.
پروردگارا! شهادت می دهم که تو یکتایی و هیچکس را یاری همتایی تو نیست و شهادت می دهم هر چه هست از آنتوست و برای توست. پروردگارا شهادت میدهم که تمام انبیایی که از سوی تو آمده اند و اول آنها حضرت آدم و آخر آنها حضرت محمد (ص) است حق هستند و شهادت می دهم عاقبت سوی تو می آییم. تا به حساب اعمالمان برسی پروردگارا: آنروز که دلها بیقرار شود و وحشت عمق جان هر کسی ر بگیرید و آتش دوزخ فریاد کشد و جنت در مقابل مؤمنان نمایان شود ما را از محمد (ص) و خاندان پاکش جدا نگردان و شفاعت آن اهل بیت پاک را شامل حال ما بگردان.
پدر و مادر عزیزم: از شما تشکر می کنم که مرا از بدو تولد مسلمان بزرگ کردید و مرا تربیت اسلامی نمودید و از برای من خیلی زحمت کشیدید و از آب و آتش گذشتید اما اکنون موقع آن است که با تشکر کردن از شما وداع نمایم که رخت سفر برسته ام اما باید بگویم که مرا ببخشید و از برادرانم برایم طلب رضایت کنید و در مرگ من اصلاً محزون نباشید و غمگین نشوید. برایم دعا کنید. مواظب اسلام و امام باشید. از انقلاب اسلامی دفاع کنید. 3/11/64
گزارش: خدیجه سلمانی