معلمی که واپسین درسش شهادت بود
دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۱۱
شهید «ابوالفضل پیرزاده» پاسدار ارزشهای والای اسلامی و معلم انقلاب از استان اردبیل واپسین درسش برای دانش آموزان ایثار و شهادت بود. آنچه می خوانید روایت چگونگی آسمانی شدن این شهید گرانقدر است که از حضور مبارکتان می گذرد.
به گزارش نوید شاهد اردبیل، معلم شهید ابوالفضل پیرزاده سال ۱۳۳۴ در اردبیل به دنیا آمد و هفتم آذر ماه ۱۳۶۰ توسط منافقین کوردل در مقابل دبیرستان طالقانی اردبیل ترور شد و به شهادت رسید.
داستان شهادت شهید پیرزاده
لحظه شهادت آن معلم دلسوز چنین روایت شده است؛ زنگ ترخیص از مدرسه به صدا درآمد. بر خلاف معمول که عدهای از شاگردان کلاس چهارم در حیاط مدرسه منتظر خروج ایشان میشدند و پروانهوار دور شمع وجودش حلقه میزدند و او را همراهی میکردند، آن روز از سر کلاس بیرون آمد و عقیده داشت معلّمی شغل نیست، هنر است و معلّم باید به شاگردان خویش عشق بورزد و خود چنین بود.
موعد لقا با معبود یکتا که عاشقانه در فراقش میسوخت فرا رسیده بود. بعد از ظهر روز هفتم آذر 1360 به روال همیشه با تعدادی از دانشآموزان، مدرسه را ترک نمود. کوردلان مسلح منتظرش بودند. به ناگاه تیری شلیک میشود، ابوالفضل فریاد میزند: «بچّهها زود از اطراف من پراکنده شوید تا آسیبی نبینید... اینها قصد ترور مرا دارند».
با اصرار دانش آموزان را کنار میزند، شاگردانش چنین نقل کرده اند: اگر آن زمان وقت آقا معلم برای پراکنده کردن ما هدر نمیرفت، بیگمان از پس آن کوردلان بیرحم که دچار ترس و واهمه نیز شده بودند، برمیآمد.
مزدوری که صورتش زیر نقاب پنهان بود، با مسلسل به سوی او شلیک میکند و سیزده گلوله بر پیکرش اصابت میکند. شاگردان و اهالی محل و کارکنان مدرسه ضارب را دنیال و و مزدور پلید را دستگیر میکنند.
رئیس دبیرستان نقل میکند: بلافاصله همراه دو تن از شاگردان و به کمک یکی دیگر از همکاران، شهید را در اتومبیل گذاشته به اورژانس بیمارستان رساندیم. در داخل ماشین به سیمای مظلومش نگاه میکردم. همان تبسم آشنای همیشگی را بر لبش داشت. آهسته پلکش را گشود و نگاهم کرد. گویی دنیایی از رضایت و اطمینان خاطر در چشمانش موج میزد. از لابلای انگشتانش که روی شکم گذاشته بود، خون به سرعت جاری میشد.
در راهروی بیمارستان، روی برانکارد دستش را از روی شکم برداشت و به روی زانویش گذاشت و قامت خویش را صاف کرد. لحظهای چشمانش را گشوده به آسمان خیره شد و گفت:
«یا الله» و دوباره چشم بست و روحش آرام گرفت».
او پاسدار ارزشهای والای اسلامی و معلّم انقلاب بود. امام خمینی(ره) را الگوی عمل خویش قرار میداد و عاشق حضرتش بود. وقتی به دیدارش نائل آمد، در خلوت اندرون به قدری به امام نزدیک شد که زانو به زانوی حضرتش چسبانیده بود و خود را سیراب میکرد. چنان گرم حضور یار بود که حسرت یاران را برانگیخته بود.
انتهای پیام./
نظر شما