مادر ای مهتاب شب های تاريك من/ زندگی با تو بهار من است
نوید شاهد ایلام؛ شهید علی حدیدی فرزند كرم علي سال 1342 در خانواده ی مستضغف در ایلام دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در شهر ایلام گذراند. دوران راهنمایی را در مدرسه رودکی پشت سر گذاست و با شوق فراوان برای اخذ دیپلم راهی دبیرستان امیر کبیر شد، و توانست دیپلم اقتصاد اجتماعی را در سال 1361 اخذ کند. هميشه ایام تعطیلات را به کار گری می پرداخت تا بتواند به خانواده کمکی کرده باشد. شهید در همان زمان از حکومت طاغوت و ستمشاهی متنفر بود و علاقه مند به دین و دیانت،او عاشق معلمی بود پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از 2 ماه آموزشی در پادگان شاهرود به منطقه میمک اعزام شد و به عنوان سرباز ارتش پس از 6 ماه خدمت بیست و یکم اردیبهشت ماه 1363در منطقه عملیاتی (تنگ بیجار ) به درجه رفيع شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای علی صالح(ع) به خاك سپرده شد.
متن یادداشت شهید علی حدیدی:
مادرم
اي مادر من اي فرشته آسماني من، اي مهتاب شبهاي تاريك من اي گرماي شبهاي سرد و يخبندان زمستان دوستت دارم و بعد از خدا در برابر تو سجده خواهم كرد و آن تو بودي كه هميشه پرستار من بودي و در زندگي ياريم مي كردي و تو تنها مرا دلداري مي دادي.
آن تو بودي كه هميشه در فكر آسايش بهترين غذا براي زندگي بهتر و حتي لباس بهتر براي من بودي، به خدا قسم نمي دانم آن همه زحمت آن همه رنج تو را اي مادر اي كسي كه بجز تو كسي را ندارم چگونه جوابگو باشم نمي دانم آن همه كه آزارت مي كردم چگونه قابل عفو قرارم خواهيد داد، اي فرشته ناز اي مايه اميد من اي مادر دوستت دارم و جانم را بپايت فدا خواهم كرد.
اي نور شب هاي سياه و تاريك من اي كه اسم زندگي را به من آموختي چه شبها كه در بر گهواره ام نخفتي مادر دوستت دارم و خاك پايت را مي بوسم. اي مادر اي بهار من آن تو بودي كه اين قامت خشك مرا با آب ديدگانت به بلندي كشاندي و در قلبم ريشه مهر و محبت دواندي.مادر دوستت دارم، بر سر شوري جز مهر تو سودايي ندارم
آن تو بودي اي مادر مهربان من كه هم در غم و هم در شادي من شريك بودي و در گوشم زمزمه زندگي مي خواندي و برايم از خوبي زندگي قصه مي گفتي من هم مي گويم زندگي زيباست اما نه بدون تو مادر، مادر، مادر زندگي بدون تو رواني سرد و بي روح است كه جاي زندگي كردن هيچ انساني نيست زندگي با تو بهار است و بي تو زمستاني سرد و زندگي را وامدار مادر دوستت دارم و در پايت اشك مي ريزم دوستت دارم مادر مادر مادر ...
مادر اميدم، عزيزم اگر اذيتي آزاري از من ديدي مرا عفو كن مادر دستم به دامانت اين منم با تني در هم شكسته در اين شب غريب دارم بياد تو اشك مي ريزم و در فكر تو هستم و شب و روز چون شمع بياد تو مي سوزم و اسم تو را در اين شهر ماتم زا هر لحظه به زبان دارم مادر دوستت دارم.آسمان را بي ستاره، دريا را بي موج دنيا را بدون تو دوست ندارم مادر.