کد خبر : ۵۹۶۸۶۷
۰۹:۰۰

۱۴۰۴/۰۵/۲۰

شهید جلال منیری، رزمنده‌ای فداکار در جبهه جنگ

شهید جلال منیری شهریور سال ۱۳۳۱ در شهرستان لار دیده به جهان گشود. «دوران کودکی خود را در همان شهر سپری کرد. در هفت سالگی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا دریافت دیپلم مکانیک در لار ادامه داد...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


جلال منیری؛ کودک مهربان، رزمنده فداکار

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید جلال منیری یکم شهریور سال ۱۳۳۱ در شهرستان لار دیده به جهان گشود و دوران کودکی خود را در همان شهر سپری کرد.

جلال از همان کودکی مهربان و پر محبت بود. حتی زمانی که تنها چند سال بیشتر نداشت و پدرش روزانه چند ریال به او می‌داد، آن مبلغ اندک را به جای خرج کردن برای خود، اگر به نیازمندی برمی‌خورد، به او می‌بخشید و با وجود سن کم، از خواسته‌هایش می‌گذشت. این کار او بارها و بارها تکرار می‌شد و با گذشت زمان، این خلق زیبا در وجودش ریشه دوانده بود.

در هفت سالگی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را تا دریافت دیپلم در رشته مکانیک در لار ادامه داد. سپس به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در تهران و ادامه خدمت را در شیراز سپری کرد. پس از پایان سربازی، در صندوق کارآموزی وابسته به وزارت کار استخدام شد و برای گذراندن یک دوره شش‌ماهه به اصفهان رفت. پس از اتمام این دوره، چند سال در استان سیستان و بلوچستان، به ویژه شهرهای سرباز و زابل، مشغول به کار بود.

سپس به زرند کرمان منتقل شد و پس از مدتی تا زمان پیروزی انقلاب، به میناب رفت و در صندوق کارآموزی آن شهر به خدمت پرداخت. پس از انحلال صندوق کارآموزی میناب، به زادگاهش لار بازگشت و با علاقه و جدیت خاصی کار خود را آغاز کرد، تا جایی که صندوق کارآموزی در لار رونق پیدا کرد و فعالیت چشمگیری یافت.

در تاریخ ۲۹ اسفند، پس از اعلام احضار نیروهای منقضی خدمت سال ۱۳۵۵، با وجود اینکه برادرش هنوز در جبهه بود، عازم جنگ و حضور در جبهه نبرد شد.

پس از چند روز حضور در کرمان، به آبادان اعزام شد و در گردان تانک المهدی به عنوان راننده تانک خدمت کرد. مدت پنج ماه در جبهه‌های ایستگاه هفت و فیاضیّه در همین گردان مشغول خدمت بود.

جلال هر بار که به مرخصی می‌آمد، با شوق و روحیه بیشتری به جبهه بازمی‌گشت. او در روزهای گرم تیر و مرداد خوزستان، در کنار همرزمانش نه تنها با دشمن بعثی، بلکه با دشمن درونی خویش (نفس) نیز مبارزه می‌کرد و روزه ماه مبارک رمضان را حتی پس از ده روز مأموریت در منطقه‌ای دیگر، به‌جا می‌آورد. همچنین، خواندن دعای کمیل در جبهه‌ها را هرگز فراموش نمی‌کرد.

خوش‌رویی و برخورد شاد جلال با دوستان و آشنایان زبانزد همگان بود؛ به‌ گونه‌ای‌که دوستانش هیچ‌گاه از همنشینی با او حتی برای ساعت‌ها خسته نمی‌شدند و او همیشه سعی می‌کرد لبخند را به لبان اطرافیانش بنشاند. از این نظر، توجه و محبت ویژه دوستان و نزدیکانش را جلب کرده بود.

وی سرانجام، در غروب ۱۹ مرداد سال ۱۳۶۰ بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سه ناحیه از سرش مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان نفت آبادان، در نخستین ساعات روز ۲۰ مرداد ۱۳۶۰ به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای لار به خاک سپرده شد.

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه