تو را با درخت جاويد انقلاب شناختهايم
به گزارش نوید شاهد: هر دوي شما عينكي هستيد. با صورتهايي مزين به محاسن و مدل موهايي كه مانند هم شانه كردهايد. در كنج لبهاي هردوتان لبخندي موج ميزند و دريايي از خوشرويي را به خروش ميآورد. شباهتهاي بسياري به هم داريد و شايد تنها اختلاف بين شما، سن و سال باشد كه در اين روزگار خيلي مهم نيست و اصلا به چشم نميآيد.
جالب اينكه نام هردوي شما «مرتضي» است و فصل پركشيدنتان، بهار! يكي در 20 فروردين و ديگري در ميانه خرداد. يكي بر اثر انفجار مين و آن يكي به دليل انفجار انتحاري، شاهپر پرواز را يافتيد و اوج گرفتيد.
يكي پس از چهار سال كه از جنگ تحميلي ميگذشت، به آن ديار بازگشت و همراه با تن پوش شهيدان از خاك فكه پركشيد و ديگري فرسنگها دورتر از خاك وطن، به خون غلتيد.
وقتي «شهادت، هنرمردان خداست» چه فرقي دارد كه هنرمند كداميك باشيد؟
گرچه ما تو را بيشتر و بهتر ميشناسيم، از همان صداي حزن انگيز باراني و لحني سرشار از غروب زمينيان كه به طلوع آسمان رسيدند، با آن فيلمهاي مستند گرفته شده از مسند عشق رزمندگان به دفاع تا صفتهاي غرور آفرين «روايت فتح» و هر آنچه كه در فيلم درختي حقيقي كاشت براي كشت خونبرگهاي جاويد كه اكنون راهي دمشق ميشوند. آري ما تو را نه با «روز هنر انقلاب اسلامي» كه با اين درخت جاويد شناختهايم، درختي كه آب حيات است و شهيد ميوههايش به جاي ريختن بر روي زمين، به آسمان ميروند.
و آن چيست در پس صدايي كه هنوز هم تو را به گوشِ چشم ميخواند تا تماشا كني و لبريز شوي از ندايي كه هرلحظه تو را فرا ميخواند تا بنگري به رزمندگاني كه پاي پياده تا آسمان رفتند بياينكه كفني داشته باشند يا كفشي از درفش زمين.
شاعرانگي را بايد آموخت، گرچه راهي سخت و دشوار است و هركس را جرأت شاعر شدن نيست، اما تو به ما آموختي كه براي سرودن ميشود شاعر نبود اما شعر سرود! با همان لحن جاودانهاي كه از دل برميآمد و بر دلها و دلها و دلها مينشست و مينشيند.
نامت شد «مرتضي آويني» و در سرخترين جاي تاريخ ماندي و همچنان همه در پي پروانههايي هستند كه در دل خورشيد به هم تنيده شده و نور ميفوّرانند.
تو هم شدي «مرتضي مسيب زاده» و... . به اينجا كه ميرسم سكوت ميكنم. زندگينامهات پيش رويم است، از همسر و فرزندت خاطرهها شنيدهام، بارها در چهرهات ماتم برده و باز، ماندهام از درماندگي نگفتنها.
چه خوش گفتهاند كه «اي بهترين... مدافع حرم شدهاي» و جز اين همه معنا و مفهوم و فلسفه و منطق و علم و اخلاق، ديگر چه ميتوان در پي نامت گفت؟ «شهيد مدافع حرم» بي پسوند و بي پيشوند آنقدر داراي معني هست كه كلام ميبُرّد و قلم از كار ميافتد.
شما هر دو «همسان» هم هستيد، به مانند هزاران هزار «مرتضي» كه در برابر ظلمت صف كشيدند تا نور هميشه بتابد و ميليونها ميليون نامي كه دفاع كردند و درزي از پيچش نور به سمت انسانهاي آزاده و حقيقتجو را گشودند.
یادداشت: محمدحسین حسین پور