تا زندهام از جبهه و مردان ایثارگرش خواهم گفت
به گزارش نوید شاهد، قادر تکریم با سابقه 75 ماه حضور در جبهه با عهدهداری مسئولیتهایی چون فرمانده گردان شهید مصطفی خمینی در عملیات بیتالمقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر يك، فرمانده گردان قمر تیپ حضرت عباس(ع) در هورالعظیم، جانشین فرمانده گردان قاسم(ع) و مسئول محور در عملیاتهای کربلای 4 و 5 و در محور عملیاتی خیبر، بدر، هورالعظیم و والفجر 8 سینهای مملو از خاطرات تلخ و شیرین آن دوران دارد. اکنون به عنوان یک باطری ساز سادهزیستی و درستی را پیشه زندگیاش قرار داده و میگوید: «تا زندهام از جبهه و مردان ایثارگرش خواهم گفت». حال این رزمنده و جانباز دلباخته از عملیات بیتالمقدس می گوید.
اولین بار در چند سالگی به جبهه اعزام شدید و چگونه وارد عملیاتها شدید؟
متولد 1343روستای نوجهده از توابع شهرستان نمین هستم، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، 21 آذر 1359 وارد سپاه شدم. به دلیل مهارتم در باطریسازی به عنوان تعمیرکار فعالیت میکردم ولی دنبال فرصتی برای حضور در جبهه بودم تا اینکه سال 1360 در 16 سالگی داوطلبانه همراه با تعدادی از پاسداران سلحشور به جبهه کردستان اعزام شدم. چون آن زمان اعزام به جبهه به صورت دورهای صورت میگرفت، هر بار آیتالله مروج و آیتالله قاضیپور را برای شرکت در جنگ واسطه میکردیم و خارج از نوبت همراه با رزمندگان راهی میشدیم. بعد از حضور در مناطق مختلف عملیاتی، فروردین1361 افتخار شرکت در عملیات فتحالمبین را کسب کردم.
چطور شد افتخار شرکت در عملیات بیتالمقدس را پیدا کردید؟
به دلیل مجروح شدن در عملیات فتحالمبین باید مدتی استراحت میکردم ولی به خاطر عشق و علاقه وافر به جبهه، هر لحظه گوش به زنگ بودم که اگر اعزامی در پیش باشد از قافله عقب نمانم تا اینکه خبردار شدم عملیات مهمی در پیش است و خداوند توفیق داد چهارم اردیبهشت 1361 به عنوان جانشین فرمانده گردان شهید مصطفی خمینی که فرماندهی آن را شهید عقیل عرشنشین بر عهده داشت به عملیات مهم بیتالمقدس در جنوب کشور اعزام شوم.
در عملیات بیتالمقدس گردان شما چه نقشی ایفا کرد؟
بعد از اعزام ابتدا در پایگاه شکاری امیدیه مستقر شدیم و سپس نیروها را در دارخوین بین جاده آبادان - اهواز و خرمشهر تقسیم کردیم. تا نیروها را سازماندهی کنیم مرحله اول عملیات به پایان رسیده بود و ما خیلی ناراحت بودیم و به حال رزمندگان گردان مالک اشتر که بیشتر آنها اردبیلی بودند غبطه میخوردیم. شهیدان شاخصی چون برزگر، جعفر جهازی، صمد ارادتی، ناصرعلی صوفی، حسن جودی- ناصر چهره برقی و احد حسینی خادم در این عملیات حضور داشتند. جلال عرشنشین برادر عقیل در این عملیات شهید شد. شب هنگام این خبر را به هر طریقی بود بعد از برگزاری مراسم دعای پر شور و معنوی به عقیل رساندیم. با بازگشت او به اردبیل فرماندهی گردان شهید مصطفی خمینی به من واگذار شد. مرحله اول عملیات به خاطر وجود موانع طبیعی بزرگ از جمله رودخانه کرخه و کارون، جاده اهواز – خرمشهر و میادین مین غیرقابل تخریب و سنگرهای بتنی و دژ مانند خیلی سخت بود با این وجود رزمندگان شجاع در مقابل این سختیها، ایستادگی کرده و ضربات سنگینی بر دشمن وارد کردند. ما به طرف منطقه «جُفیر» که سراسر دشت بود حرکت کردیم و هر جا که وارد عملیات میشدیم دشمن بلافاصله منطقه را ترک میکرد و به یاری خدا مسیر برای ما باز میشد. به منطقه شلمچه رسیدیم که قبلا نیز گردان مالک اشتر در آنجا عملیات سختی انجام داده بود. این منطقه در عملیات بیتالمقدس نقطه حساسی بود چرا که از یک طرف تنها راه کمکرسانی دشمن به نیروهایش در خرمشهر بود و از طرف دیگر عراقیها از تلفاتی که نیروهای ما در آنجا داده بودند عکسبرداری و برای تبلیغات در جهت افزایش روحیه نیروهای خود و امید پیروزیشان در جنگ استفاده میکردند. عراق به دلیل استراتژیک بودن منطقه نیروهای زیادی به آنجا ریخته بود و باید عملیاتهای مهمی برای دفع آنها انجام میدادیم. با وجود اجرای عملیات در 19 و 20 اردیبهشت در منطقه نتوانستیم به پیروزی لازم دست یابیم که اگر این پیروزی محقق میشد حتی میتوانستیم به خود بصره برسیم. بیشتر از یک هفته در آنجا ماندیم و ماموریت ما تنگتر کردن محاصره خرمشهر و جلوگیری از پیشروی دشمن بود.
روز سوم خرداد چگونه بود و چه گذشت؟
سوم خرداد 1361 به تدبیر فرماندهان وقت مرحله نهایی آزادسازی خرمشهر صورت گرفت. چند لشکر از چندین محور از جمله جاده خرمشهر- اهواز، خط آهن و گمرک وارد عملیات شدند. نیروهای عراقی بسیار مقاومت کردند به طوریکه سرهنگ احمد زیدان، از فرماندهان سرشناس صدام حسین مرتب به عراق گزارش میداد «اینجا دژ محکمی ساختهایم که هیچ نیرویی قدرت قد علم کردن را ندارد». او 36 هزار نیرو را به شهر ریخته بود و امید پیروزی داشت با این حال به حول و قوه خداوند، رزمندگان ما به طور غیرقابل توصیفی شبانه عملیات کردند و در مقابل این همه نیرو ایستادند و تنها 12 هزار نفر از نیروهای دشمن را در داخل شهر اسیر کردند.
از لحظه دریافت خبر پیروزی بگویید چگونه بود؟
عملیات بیتالمقدس، سوم خرداد و لحظه آزادسازی خرمشهر را با هیچ قلم و هیچ زبانی نمیتوان توصیف کرد. سوم خرداد 1361، ساعت نزدیک دو ظهر بود که از بیسیمها خبر آزادسازی خرمشهر مخابره شد صدای «الله اکبر» رزمندگان منطقه را فرا گرفته و شور و شادی عجیبی برپا بود. سوار موتور گازی شدم و با خوشحالی خاکریزها را بالا و پایین رفتم. میدیدم دشمن چگونه با ترس فرار میکند و قدرتش را از دست داده است. همراه با فرمانده گردان امام صادق (ع) به طرف خرمشهر حرکت کردیم. روی موتور، باد به صورتم میخورد و اشک میریختم. تا چشم کار میکرد اسرای عراقی بود که چپ و راست جاده خرمشهر به ستون یک، در حرکت بودند. تا چندین کیلومتر از بین آنها رد شدیم تا داخل خرمشهر رسیدیم. طرفهای مسجد جامع شهر تا خود مسجد سیل خروشانی از رزمندگان حضور داشتند و با ندای «الله اکبر» پیروزی رزمندگان و فتح خرمشهر را جشن گرفته بودند. پخش مارش معروف و خبر فتح خرمشهر ساعت، ساعت چهار بعدازظهر از رادیو لحظه زیبای دیگری است که زبانم برای توصیفش قاصر است. انگار روح از بدنمان خارج میشد و پرواز میکردیم. هنوز هم هر زمان آن مارش و خبر پیروزی «خرمشهر، شهر خون آزاد شد» را میشنوم از خود بیخود شده هزار بار میمیرم و زنده میشوم.
در این عملیات فرمایش حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و مقاومت رزمندگان را چگونه لمس کردید؟
دشمن در این عملیات طرح خاصی ریخته بود. منطقه از موانع و مینهای غیر قابل عبور پر بود. چه کسی میتوانست از آن همه سنگرهای بتنی، از آن شهر مخروبه که همچون جنگل درست کرده بودند و پر از سیم خاردارهای عنکبوتی بود عبور کند. آن زمان رادیوهای بیگانه اعلام میکردند عراق در این عملیات طوری عمل کرده که حتی ارتش سرخ شوروی نیز قدرت نفوذ ندارد در حالیکه رزمندگان ما با یاری خدا این سدها را شکستند. در آن فصل سال در منطقهای که امکان بارش وجود نداشت باران بارید و کمک بزرگی به رزمندگان اسلام کرد. همه این پیروزیها تنها با لطف و عنایت بیکران خداوند میسر بود. در تمام عملیاتها خداوند یاریمان میکرد چه کسی میتواند از رودخانه پرخروش اروند عبور کند در حالیکه رزمندگان ما در عملیات والفجر 8 این کار را انجام دادند. پس واضح است که نباید خودخواهی و غرور به خود راه دهیم چرا که در هر کاری توکل به خدا کنیم پیروزی از آن ماست.
عدهای هستند که ادعا دارند بعد از عملیات بیتالمقدس باید جنگ تمام میشد پاسخ شما به این افراد چیست؟
این فکر کاملا انحرافی است. آن زمان بیشتر مناطق ما از جمله نفت شهر، قصر شیرین، مهران، گیلانغرب و دهلران دست دشمن بود و با پایان جنگ تحمیلی پسگیری آنها غیرممکن بود. چنانکه بعد از اعلام قطعنامه 598 دیدیم دشمن دست بردار نبود و منافقان از غرب کشور دست به حمله زدند. حتی آن زمان یک اشتباه بزرگی کردیم. بعد از فتح خرمشهر مسئولان ما علیرغم خواست حضرت امام (ره) به خیال اینکه مهمترین شهر بندری را از دست دشمن گرفتهایم و دشمن نیز اعلام کرده در ماه رمضان عملیاتی انجام نخواهد داد دو تیپ مهم یعنی 27 حضرت رسول(ص) و ذوالفقار را برای اجرای عملیات به لبنان فرستادند که باعث شد در عملیات رمضان بدون اینکه نتیجه لازم را بگیریم مجبور به عقبنشینی شویم. در حالیکه اگر نیروهای این تیپ و فرماندهانی چون آقای متوسلیان حضور داشتند به پیروزی مهمی دست مییافتیم و شهر بصره در تیررس رزمندگان قرار می گرفت.
چه صحنهای از عملیات بیتالمقدس هیچ وقت از ذهنتان پاک نمیشود؟
در این عملیات خیلی از شهدای ما در منطقه شلمچه شهید شده بودند که به دلیل محاصره چند جانبه از طرف دشمن امکان برگرداندن پیکرها نبود. شهدای ما زیر آفتاب سوزان مانده بودند و از اینکه کاری نمیتوانستیم انجام دهیم دلمان هزار بار کباب میشد. منطقه شبها نیز با منورهایی که لحظه به لحظه از طرف دشمن ریخته میشد عین روز روشن بود و ما قدرت سر جنباندن نداشتیم. این لحظات و پر پر شدن شهدا همیشه جلوی چشمانم هستند.
رزمندگان اردبیلی در آزادسازی خرمشهر چه نقشی ایفا کردند؟
از استان اردبیل سه گردان مالک اشتر، مصطفی خمینی(ره) و امام صادق (ع) که تمامی آنها رزمندگان خطهی اردبیل بودند در این عملیات حضور مستقیم داشتند. در مرز شلمچه که منطقه استراتژیک و مهمی بود رزمندگان هم استانی ما حتی اجازه عبور یک هلیکوپتر را به دشمن ندادند. شجاعت و شهادتطلبی رزمندگان اعزامی از این استان راه را برای پیروزی حتمی امکانپذیر کردند که متاسفانه کمتر به این موضوع پرداخته شده است. در دوران دفاع مقدس بیشتر سرداران از جمله فرمانده گردانهای مهم، یگان لشکر، اطلاعات عملیات و طرح برنامهریزی و فرمانده گردان تخریب اردبیلی بودند که کمتر کسی از آنها یاد کرده است. واقعا قلم میخواهد که بتواند شجاعت و ایثارگریهای رزمندگان ما را به تصویر بکشد و نشان دهد چه مردانی داشتیم و چه حماسههایی خلق کردند.
به عنوان یک رزمنده، عامل اصلی پیروزی و فتح خرمشهر را در چه می دانید؟
در دورانی که بنیصدر فرمانده کل قوا بود با طرح های اشتباهی که می ریخت و خیانتهایی که میکرد باعث شده بود بعضی از عملیاتها با شکست مواجه شود. این امر مردم را برای رفتن به جبهه دلسرد کرده بود که خوشبختانه با درایت امام(ره) و با رفتن بنیصدر، وحدتی بین مردم، مسئولان، سپاه، ارتش و بسیج ایجاد شد و مردم به جبههها رهسپار شدند. این یکپارچگی و حمایتهای مردمی روحیه عجیبی به رزمندگان بخشید و شجاعت، شهامت و ایثارگری آنان را دو چندان کرد.
بعد از پایان عملیات بیت المقدس چه کردید؟ برگشتید؟
بعد از آزادسازی خرمشهر خبردار شدم که بچههای آذربایجانی میخواهند یک تیپ تشکیل دهند. به محل تدارکاتی آنها در ایستگاه حسینیه رفتم و در دژبانی با رحیم صدقیان روبرو شدم. وقتی قضیه را برایش گفتم برای اولین بار مرا به محضر شهید مهدی باکری برد. شهید باکری یادداشتی مبنی بر انتقال گردان ما از تیپ 37 نور سوسنگرد را داد. تا آن موقع تیپ عاشورا، گردان زرهی نداشت. با پیشنهاد آن بزرگوار اول توپخانه را تشکیل دادیم و بعد با کمک رزمندگان اردبیلی، گردان زرهی نیز تشکیل شد. بعد از آن خود را برای شرکت در عملیات رمضان آماده کردیم.
به نظر شما تا چه حدی در ترویج حماسههای رزمندگان موفق عمل کردهایم؟
به نظرمن نتوانسته ایم به نحو احسن نقش رزمندگان و رمز پیروزی در این چنین عملیاتهایی را به مردم و نسل امروز بیان کنیم. مردم دوست دارند صحبت ها و خاطرات ما را بشنوند ولی متاسفانه مسئولان در ایجاد این زمینه هیچ دورهای خوب عمل نکردهاند. اگر همهی مردان و زنان دنیا را جمع کنیم هیچ کدام نمیتوانند جای آنهایی را که در دوران دفاع مقدس از دست دادیم، پر کنند. اگر دلاوری و حماسهآفرینیهای شهدا نبود شاید وضع ما بدتر از کشورهای عراق، سوریه و یمن بود. باید مسئولان با نشان دادن وضع این کشورها بگویند که آیا ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با دشمنان درگیر نشدیم، بمبگذاری و انواع فاجعه را نداشتیم؟ همه این اتفاقها بر سر ما آمده است ولی چطور مقاومت کردیم و شهدای ما چه نقشی ایفا کردند. متاسفانه هنوز هم عدهای از جانبازان، ایثارگران و خانوادههای شهید ما به نان شب خود محتاج هستند و در جامعه بها و ارزشی که به یک ورزشکار میدهند به آنان داده نمی شود.
سخن آخر: من آنچه را دیدهام میگویم. شاید فردی به گونهای دیگر بازگو کند ولی آنچه مهم است صادق بودن است.
گفتگو: خدیجه سلمانی