دستهایی پر از هدیه؛ خاطرهای از شهید غلامحسین ابوالحسنی
شنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۰۰
هر وقت از دانشگاه به خانه می آمد، یک دستش پر از میوه و هدیه بود و دست دیگرش پر از کتاب. میگفتم چرا این همه پول صرف خرید هدیه و میوه و شیرینی می کنی ما گه از تو انتظاری نداریم! می خندید و در حالی که کتابها را نشانم میداد، میگفت: «حالا خوب است که نمیدانی به این کتاب ها چقدر پول می دهم.»

غلامحسین عاشق کتاب و تحصیل بود. اما آنطور که بعدها دوستانش تعریف میکردند او در کنار تحصیل در دانشگاه کار هم میکرد و از این راه هم مخارج دانشگاه را تامین میکرد و هم کمک خرج ما بود.
راوی خاطره: ربابه گوزلی، مادر شهید
نظر شما