عاشقانه های شهید برای همسرش که به زبان آذری سروده شده است
به گزارش نوید شاهد استان اردبیل؛ شهید «افسر خداپرست» در پنجمین روز از فروردين ماه سال 1345 در روستای حاج مرتضيكندي كه در آن زمان قشلاق عشایر بود و به نام جمعه قشلاقي نامیده میشد به دنيا آمد، وی سومين فرزندخانواده کوچ نشین بود،كه از خود ييلاق و قشلاق داشتند و يكصد و پنجاه رأس گوسفند
خود را به شيوه سنتي پرورش ميدادند و از حاصل آن معاش خانواده را تأمين ميكردند.
اخلاق بسیار خوب و مهربانی داشت، كه دوستان زيادي را جذب خود ميكرد، دوستانی كه با يك حركت برنامهريزي نشده، و با پاي برهنه و پياده به مجلس تعزيه دوست شهیدخود آمدند و با پاي برهنه و پياده بازگشتند، زيرا داغ رفیق مهربان برايشان بسیار سنگين بود.
دوران راهنمايي را در سال 1359 آغازو درسال 1361 به پايان رساند،اكنون بايد به شهرستان پارسآباد ميرفت ، زيرا روستای مرتضی کندی فاقد دبيرستان بود، پس وارد دبيرستان هفده شهريورشهرستان پارس آباد شد.
در سال اول دبیرستان بود، كه مطابق سنّت فرهنگ عشايري و به صلاحديد خانواده و مخصوصاً مادرش ازدواج كرد، عروس و داماد پيوند خويشاوندي داشتند،آنها جشن عروسي سنتی و مختصری به راه انداختندودرخانه پدري داماد زندگی مشترک خود را آغاز کردند .
به قدری باهم مهربان وبامحبت بودند،كه پس از شهادتش هم تازه عروس جوان حاضر نبود تحت هيچ شرايطي خانواده همسرش را ترك كند.
شهید« افسر خداپرست» همچنان مشغول تحصيل و كار بود كه به سن خدمت رسيد و اكنون موتورسواری و كار با تراكتور را به خوبي انجام ميداد،كما اينكه در سال 64 گواهينامه رانندگي گرفت ،زمان خدمت که فرارسید، احساس كرد كه اكنون كشورش به حضورش در جبهه های نبرد سخت نیاز دارد، ميشد بعداً ادامة تحصيل داد بنابراین در شانزدهم آبان ماه سال 1364از طريق حوزه نظام وظيفه انتظاميشهرستان پارسآباد به پادگان آموزشي عجب شير اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي و تقسيمات رايج سربازان در لشكر 81 زرهي باختران به خدمت مشغول شد
از تاريخ نوزدهم اسفند ماه سال 1364 وی جزئی ازلشكر 81 زرهي باختران(ایلام ) و سرپل ذهاب شد و نامههايش را از آنجا به خانه ارسال ميكرد.
در بدو ورود به جبهه به عنوان آرپيجي زن مشغول شدو در مواقعی تك تيرانداز هم بود و در پرتاب خمپاره شصت نيز مهارت پیدا کرده بود .
در همين منطقه سرپل ذهاب بود، كه با يك همولايتي آشناو بسیار صمیمی شد، كه شش ماه قبل از وی به شهادت رسید و اين شهادت چنان تأثیری بر قلب سرباز جوان گذاشت، كه او را به شّدت منقلب کردو از همانجا شوق شهادت وجودش را فراگرفت .
شهید با رفیق خودکه همشهری هم بودند مشترکات زیادی باهم داشتند ،اشتراک ذوق ذهنی و شعری بین آنها بسیار بارز بود، و به فراخور حال و هوای بعداز عملیاتها ياداشتهايي مينوشتند كه شامل ياداشت روزانه و شعرهايي بود، که يا گلچينی ازاشعار بزرگان بود و ياخودشان به زبان شیرین آذری می سرودند.
شهید« افسر خداپرست » از همان بدو ازدواج، اين ذوق را نشان داده بود،او ساعتها در كنار عروس جوانش می نشست و شعر آذري ميخواند.
دفترچه يادداشت شهید« افسرخداپرست »يك دفتر چهل برگ معمولي است، كه شايد بتوان گفت يكي از بهترين ياداشتهاي دوران جنگ نيزمی باشد ،دراين يادداشتها، سرباز جوان جمهوري اسلاميايران با تمام قوای خود در جبهه نبرد حضور دارد وتمامی لحظات زندگی خود در جبهه را به زیبایی برای خانواده خود مینویسد.
شهید« افسر خداپرست »پس از آخرین باری که برای مرخصی به زادگاهش بازگشت ،بعد از دیدار گرم و صمیمی با خانواده و تازه عروسش که اشعار زیبایی در وصف وی سروده بود و بعد از آخرین وداع با عزیزانش درمنطقه عملیاتی قصر شیرین در ششمین روز از اردیبهشت ماه 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و خطّه زیبای دشت مغان شهیدی دیگر را در آغوشش جای داد ،روحش شاد و یادش گرامی .
منبع :مرکز اسناد بنیاد شهید استان اردبیل
انتهای پیام /