جبهه و دفاع از وطن را برتر از مال و منال دنیا می دانست
به گزارش نوید شاهد استان اردبیل؛ شهید «فریدون حاتمی» در اولین روز از اردیبهشت ماه 1343 در روستای مجنده استان اردبیل به دنیا آمد. وی بسیار به یادگیری قرآن علاقمند بود و از همان دوران طفولیت به یادگیری کلام خدا مشغول شد. شهید در کودکی علاقه فراوانی به یادگیری قرآن داشت و همزمان با تحصیلات ابتدایی از شخصی به نام "میرزا عباس احدی" قرآن را فراگرفت، زمان برداشت محصولات کشاورزی که می شد، همزمان با کار در مزرعه قرآن تلاوت می کرد و همراه با لحن و صوت زیبای ملکوتی قرآن، محصولات کشاورزی را جمع آوری می کرد. دوران نوجوانی شهید با درگیریهای انقلاب همزمان بود و 15ساله بود، که انقلاب به پیروزی رسید.
بعد از پیروزی انقلاب به همراه عموی خود عازم تهران شد و در بیشتر جلسات انجمنهای اسلامی حزب الله دانشگاه تهران به همراه وی شرکت می کرد، بیشتر بحثهای سیاسی جلسات حول محور چگونگی فعالیت و مقاومت در برابر گروهکهای نوپدید بعد از انقلاب بود و این جلسات روح جهادی شهید را هرچه بیشتر راغبتر میکرد، کم کم عضو پایگاه بسیج دانشگاه شدکه در مکانهای حساس شهر تهران مانند، پمپ بنزین ها، ایستگاههای راه آهن و معابر عمومی و اطراف مجلس به نگهبانی می پرداختند .
اوقات فراقتش را با کلام خدا انس می گرفت و در کنار قرآن به مطالعه کتابهایی مانند مفاتیح الجنان، رساله امام خمینی و تفسیر مختلف قرآن می پرداخت، در هیئات مذهبی شرکت میکرد و گهگاهی با دوستان خود به سراغ ورزش فوتبال می رفت .
وی از لحاظ اخلاقی بسیار مهربان مردمدار و خوش قلب بود، همواره با پدر و مادرش با احترام رفتار میکرد و همیشه هوای خواهر و برادرانش را داشت، زمانی که به سن خدمت سربازی رسید به غرب کشور و به شهر کرمانشاه اعزام شد و در منطقه «قله سام پاپا »که مابین نفت شهر و سومار قرار دارد، در تیپ عاشورا گردان ابومسلم مشغول به خدمت شد. در همان ماههای اول خدمت سربازی در مقر پادگان الله اکبر اسلام آباد غرب، در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت کرد و از ناحیه دست مجروح شد و پس از بهبودی نسبی دوباره به محل خدمت بزگشت .
به خاطر علاقه ای که به ادامه تحصیل داشت همزمان با گذراندن خدمت سربازی دوره راهنمایی را در مدرسه شبانه به اتمام رساند، بعد از گذراندن خدمت سربازی در سپاه اردبیل به عنوان نیروی رسمی سپاه مشغول خدمت شد. در اواخر تابستان سال 1362 برای ماموریت شش ماهه به جبهه جنوب اعزام شد و در گردان خدمات رزمی – مهندسی لشکر31 عاشورا مشغول جهاد شد. اواخر سال 1362 عملیات خیبر شروع شد، کار گردان خدمات رزمی – مهندسی بستر سازی منطقه جنگی قبل از عملیات بود و خدماتی مانند ایجاد خاکریز و سنگر از نوع خاکی و بتونی در منطقه عملیاتی انجام می دادند.
شهید در عملیات خیبر به صورت موقت مسئول گردان خدمات رزمی – مهندسی لشکر 31 عاشورا شد و دلیل حضورش در سپاه را نیز انجام خدمات بیشتر در صحنه جنگ و جبهه می دانست، در آخرین مرخصی که کنار خانواده اش حضور داشت خطاب به مادرش گفته بود که «مادر جان باید راه کربلا را باز کنیم، وقتی که راه کربلا را باز کردیم، تو را هم به کربلا جهت زیارت امام حسین (ع) می برم» .
در سال 1363 در عملیات بدر و در بهمن ماه سال 1364 در عملیات والفجر 8 و در سال 1365 در عملیات های کربلای 4 و کربلای 5 رشادتها و دلاوریهای فروانی از خود نشان داد.
وی در آخرین وداعش با همسر خود او را را به نماز اول ،دعا و انس با قرآن و مخصوصا خواندن نماز شب توصیه کرده بود .
آقای جوادی از همرزمان شهید از آخرین روز های شهید «فریدون حاتمی » چنین می گوید: اواخر تیرماه سال 1366 بود، شهید از جبهه به مرخصی آمده بود، او را در حیاط سپاه دیدم و گفتم: «فریدون! تعاونی سپاه برای تو قطعه زمینی داده است ،برو کار آن را ردیف کن ، او گفت: جواد جان! مرخصی ام دارد تمام می شود، من باید به جبهه برگردم، نمی توانم به کار زمین رسیدگی کنم ، گفتم: فریدون! برای تو و خانواده ات زندگی هم لازم است ،کار زمین را ردیف کن، بعد برو، او در حالی که سرش را تکان می داد ، زیر لب خنده ای زد و گفت : جواد جان! عملیات دارد شروع می شود، من باید ثمره زحمتم را بچینم ، جان هزاران انسان و ناموس وطن در خطر است ، وقتی که از جبهه بر گشتم، کار زمین را هم ردیف می کنم.» شهید واقعاً به مصداق آیه ی «والعالُ والبنونُ زینة الحیاهُ الدُّنیا» عمل می کرد. او جبهه و جنگ را برتر از مال و منال دنیا می دانست.
سرانجام لحظه موعود فرا می رسد، اوایل تیر ماه سال 1366 پس از بازگشت از مرخصی به جبهه غرب منطقه جنگی ابوالفتح عراق می رود ، تا ثمره ی زحمتش را بچیند، عملیات نصر 7 شروع شد، شهید به همراه همرزمانش در گردان خدمات رزمی مهندسی قبل از عملیات ، کارشناسی عملیات را انجام داده بودند، امّا عده ای از نیروهای خودی در محاصره ی دشمن قرار گرفتند، بنابراین شهید با نفرات گردان مستقیماً با دشمن درگیر شدند، و در حالی که سینه سپر کرده و از جان خود گذشته و در خاک بوالفتح عراق جانانه با دشمن بعثی می جنگید از ناحیه سر و صورت مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد می رسد، پیکر پاک شهید سه چهار روزی در خاک عراق باقی ماند وبعد از سه، چهار روز رزمندگان جان بر کف پیکر او را به خاک میهن برگرداندند و طی مراسم با شکوهی این فرمانده شهید در گلزار شهدای غریبان به خاک سپرده شد ، روحش شاد و یادش گرامی ...