خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (50)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «يک شب قبل از حمله را به سختی هر چه تمامتر گذرانديم. قرار بود ماه طلوع کند ولی بعثی ها بدبخت با روئی زنگارگون طلوع کردند ولی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

بعثی ها با روئی زنگارگون

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید...

متن خاطره خودنوشت: بعثی ها با روئی زنگارگون


دهکده شهيد بهشتی 29 اسفند 1360 يک شب قبل از حمله را به سختی هر چه تمامتر گذرانديم. قرار بود ماه طلوع کند ولی بعثی ها بدبخت با روئی زنگارگون طلوع کردند. ولی افسوس خوردند که پگاه آنان تيره و ظلمانی بود. آنها دست دراز کردند و قبل از آنکه ما حمله کنيم يک شب جلوتر حمله کردند.

بهشتی ديگر

شب تا صبح از تمامی مهمات لازم استفاده کردند که به خيال خامشان دنيا را بر ما جهنم کنند ولی نه، ما در بهشت ديگری سکنی گزيديم. اگر چه هر لحظه ستون پنجم چه کارها نمی کرد با اينکه فاصله دهکده ما تا دشمن خيلی زياد بود ولی خمپاره صد و بيست ستون پنجم بر سر ما پرسه می زد.

چند ساعت تا عملیات

الان چند ساعتی بيشتر به حمله نمانده برادران را می بينم که همچون ياران حسين، همديگر را برای ابد و آخرين بار می بوسند. اميد دارم که پيروز شويم و در اين امر شکی نيست ان شاء الله. لحظه ها به آرامی می گذشت و اين شب هم همانند شب های ديگر قرار بود بدون هيچ رخدادی سپری گردد. سکوت همه جای خاکريز ما را فرا گرفته بود و بعثی های بزدل همانند شب های ديگر گاه گاهی دو سه بار رگبار می زدند. از ما نيروی کافی در خاکريز نبود جز تعدادی افراد بسيجی با يکی دو قبضه آر پی جی هفت. مهمات حتی برای يک ساعت جنگ هم نبود.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده