خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (56)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت يک بامداد بود با دو نفر از شناسائی به طرف تپه صد و بيست حرکت کرديم. فاصله راه را دائم ذکر خدا می گفتم. هر وقت منور می زدند فوراً افراد دسته، زمين گير می شدند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

قدم های سنگين مجاهدان خدا بر شن های جبهه غرب

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید...

متن خاطره خودنوشت: قدم های سنگين مجاهدان خدا بر شن های جبهه غرب


ساعت يک بامداد بود با دو نفر از شناسائی به طرف تپه صد و بيست حرکت کرديم. فاصله راه را دائم ذکر خدا می گفتم. هر وقت منور می زدند فوراً افراد دسته، زمين گير می شدند. از پيچ و خم ها تپه می گذشتيم و در تاريکی محض سکوتی مطلق قدم های سنگين مجاهدان راستين اسلام شن ها را جا به جا می کرد.

رشد معنوی و شهادت رزمندگان

بعضی اوقات رگبار مسلسل های کاليبر 75 بعثی ها بر بالای سرمان آژير کشان حرکت می کرد و لحظاتی هم از میان ديگر برادران رد می شد. اين عمل نشانگر آن بود که واقعاً معجزه الهی است. هر کس به آن اندازه رشد پيدا کرده بود و لياقت داشت يا شهيد می شد يا زخمی. پيشروی دوستان و برادرانم به سوی منطقه عملياتی و در ستون بودن آنان و استواريشان و صبر و استقامتشان مرا بياد سربازان صدر اسلام می انداخت.

سربازان خدا

اگرچه از آن جان باختگان راه الله در زمان حضرت محمد (صلی الله عليه و اله و صلم) جز نوشتاری بر تاريخ نخوانده بودم ولی اعمال آن ها همچون يک منظره تماشائی فيلم های سينما در ديدگانم مجسم بود معلوم بود که واقعاً محمد زمان، خمينی است و مشخص از اينکه سربازان خدا همین افرادند.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده