عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمانهاست
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید محمد آتون پريخانی در نيمه آخرين ماه از سال 1346 در روستای باباش کندی از توابع بيله سوار در خانوادهای متدين و مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش علی، کارمند کشت و صنعت مغان و مادرش خانه دار بود.
پدر شهيد میگويد:
خاطرهای که پيش از تولد محمد دارم اين است که چون فرزندان ديگرم قبل از اينکه به دنيا بيايند میمردند. در زمان بارداری همسرم نگران بودم. بنابراين به توصيه اطرافيان به محله باباش کندی آمديم تا همسرم زير نظر دکتر باشد. وقتی محمد به دنيا آمد خيلی خوشحال شديم و فکر اين را هم نمیکرديم فرزندی که برای زنده به دنيا آمدنش نگران بوديم روزی جانش را در راه اسلام و ميهن خويش فدا کند. من در آن زمان در کشت و صنعت مغان مشغول کار بودم و با درآمد کمی که داشتم با سختی و مشقت فراوانی، محمد را بزرگ کرديم. محمد بچهای مظلوم و در عين حال زرنگ، باهوش و بسيار مؤدب بود.
سال 1353 محمد را در مدرسه تختی باباش کندی ثبت نام کرديم. بسيار خوشحال و با نشاط فراوان پا به مدرسه گذاشت. با همه دوستان و همکلاسيهايش با گرمی و لطافت رفتار میکرد و هيچ گاه کسی را از خود رنجيده خاطر نمیکرد. بسيار زرنگ، نماز خوان و با ايمان بود. ساعتها با خدای خويش خلوت میکرد و سر سجده فرود میآورد و اشک میريخت. لحظهای از ياد معبود يکتا غافل نبود. از همان دوران کودکی دوست نداشت ديگران بار مسئوليت او را به عهده بگيرند چون وضعيت مالی مساعدی نداشتيم بعد از مدرسه در نانوايی که در نزديکی خانمان قرار داشت کار میکرد و خرج خودش را درمیآورد؛ به خانواده کمک می کرد و حتی پس انداز هم میکرد.
محمد؛ به همه احترام میگذاشت و میگفت: در قرآن و در احادیث از انبيا و امامان به احترام به بزرگترها و مخصوصاً پدر و مادر سفارش شده از اين رو احترام به پدر و مادر خود را در اولويت قرار دهید.
به امام و آرمانهای والايش عشق میورزيد و همين عشق به امام و وطن باعث شد که او به سوی جبهه و جنگ کشیده شود.
مادرش می گويد: اهل قناعت بود. يک روز ديدم با پس انداز چند سالهاش يک سماور خريده، خيلی خوشحال شدم و تا الان آن سماور را يادگاری نگه داشتهام و هر وقت به آن نگاه میکنم خاطرهاش در دل و جانم زنده میشود.
در دوران جوانی قبل از اينکه به خدمت سربازی اعزام بشود در سپاه خدمت میکرد و به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه اعزام شد. در اين دوران با پسر همسايه مان که هر دو عاشق امام بودند به جبهه اعزام شدند. به اسلام و ميهن خويش عشق میورزيدند..
محمد؛ آرزو داشت تا جان در بدن دارد راه امام را ادامه دهد. مثل هر جوان ديگر دوست داشت ادامه تحصيل دهد و به بالاترين مدارج علمی دست يابد و در پيشرفت و شکوفايی وطن عزيزش سهيم باشد اما با شروع جنگ نگرشش عوض شد و بهترین آرزویش شهادت در راه خدا بود.
مادرش ادامه میدهد: محمد وقتی به سن ازدواج رسيد ما از او خواستيم تا با دختر عمويش که دختر با شرم و حيايي بود ازدواج کند و او نيز قبول کرد. تا يک بار ديگر ضرب المثل قديمی که گفتند عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمانها خواندهاند به حقيقت بپيوندد. آنها در مراسمی کاملاً ساده و بدون تشريفات به عقد هم در آمدند و زندگی مشترک خويش را آغاز کردند. همسر شهيد همانطور که او میخواست متدين بود و به ارزشهای والای اسلام ارزش و احترام میگذاشت با همسر و خانوادهاش بسيار گرم و صميمی بود. خيلی دوست داشت به ندای امام لبيک بگويد و تا پای جان در راه ايران و اسلام بجنگد.
محمد، ارادت و احترام خاصی به امام (ره) داشت و از ما می خواست راهش را ادامه دهيم و نگذاريم زحماتی که امام برای پيروزی ايران کشيده پايمال شود.
همسرش میگوید: محمد، فکر و ذکرش شهادت بود و به این دنیا تعلق نداشت. موقع خداحافظی گفت: دخترعمو جان! شما را به خدا میسپارم و سفارش میکنم که هوای پدر و مادرم را داشته باشی. احترام به بزرگترها و به خصوص به والدین در قرآن تاکید شده است.
پدرش میگويد : برايمان افتخاربزرگی است که فرزندمان در راه اسلام و دفاع از ميهن خويش شهيد شده ولی تحمل فراق او برايمان سخت و ملال آور است.
شهید محمد آتون پری خانی؛ بعد از ازدواج، راهی جبهه شد. سال 1366 ازدواج کرد و در چهارم تیر ماه 1367 در جزیره مجنون عراق، به آرزویش رسید. پیکر پاکش را بعد از تشییعی با شکوه در گلزار شهدای حسن مجتبی(ع) بیله سوار به خاک سپردند.
انتهای پیام/