صحبتهای مادر و فرزندی که تمامی ندارد
به گزارش نوید شاهد اردبیل؛ شهید محمد پارسا عموقین، بیستم خرداد 1339، در شهرستان اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش ثیاب، فرش فروش بود و مادرش اقدس نام داشت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم مرداد 1363، با سمت خدمه توپخانه در جاده پیرانشهر- سردشت هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر در داخل آمبولانس، به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای غریب اردبیل واقع است.
مادر شهید، خانم اقدس قره گوزلو میگوید:
عکس پسرم را از دیوار اتاق آویزان کرده بودم و ساعتها جلوی عکس مینشستم و با محمدم صحبت میکردم. زن همسایه، روزی نبود که یک بار به من سر نزند. هر وقت میآمد؛ مرا جلوی عکس میدید.
یک روز التماس کرد و گفت: عکس محمد رو از روی دیوار بردار. پیر شدی خواهر! راستش دیگه تحمل گریههات رو ندارم. خودش خواست و رفت. خودت میگی آرزوش شهادت بود. خوب! چرا دیگه خودت رو اینقدر اذیت میکنی.
با حرفهای او، عکس را برگرداندم و قاب، روی دیوار ماند. حدود یک هفته گذشت و آرام آرام به نبودنش عادت میکردم.
صبح جمعه بود که پسرم علی سراغم آمد و مودبانه جلوی من نشست. گفتم: چی شده جان دلم!
گفت: مادر جان! داداش محمد رو توی خواب دیدم. خیلی ناراحت بود. گفت: چرا عکسم رو برگردوندین سمت دیوار!؟ گفت و دور شد. هر چه دویدم نتونستم بهش برسم. با اجازه شما میخوام عکس رو برگردونم.
بلند شد و عکس را برگرداند. اشک در چشمانم حلقه زد. به سمت قاب عکس رفتم و از صورت محمد بوسیدم! رو به علی کردم و گفتم: مادر به فدایت. یه عکس از محمد توی صندوقچه داریم. پا شو ببَر بده عکس رو بزرگ چاپ بکنن و بیار بزن روی دیوار.
علی اشکهایش را پاک کرد و سریع عکس را برداشت و از اتاق خارج شد.
وضو گرفتم و به نماز ایستادم. بعد از نماز، سرم را به سمت قاب عکس محمد چرخاندم. دیگر اشکی نبود. دستمالی برداشتم و شیشه قاب را تمیز کردم.
حالا مدتهاست که من و محمد، درد دل می کنیم. صحبت مادر و فرزندی که تمامی ندارد. ساعتها رو به روی هم مینشینیم و حرف میزنیم!
انتهای پیام/