شهیدی که در میلاد امام حسین(ع) به دنیا آمد و شب عاشورا به امامش پیوست
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید حسین اجاقی، در میلاد امام حسین(ع) به دنیا آمد و شب عاشورا به شهادت رسید و به امامش پیوست.
زندگی نامه شهید حسین اجاقی:
اواخر آبان 1345 بود. سرما بیداد میکرد. خانه کاهگلی داود، شلوغ بود و گرمای خاصی داشت. داود عازم مکه بود و میرفت تا حج عمره را به جا بیاورد. از همه خداحافظی کرد. عالیه گوشه اتاق، محو تماشای همسرش بود. جوانی مردمی و خوش اخلاق که مردی و صداقتش شهره شهر بود.
داود به سمت عالیه رفت و گفت: مدتی که نیستم مواظب خودت باش. زیاد خودت رو اذیت نکن. میرم و به لطف خدا زود میام. یادت نره اگه بچه دختر بود اسمش رو زهرا بذارین و اگه پسر بود کیوان.
چند روز از رفتن داود نگذشته بود که صدای های و هوی در خانه پیچید. جواد صبور، برادر عالیه، مهمان خانه خواهرش بود. دوید تا قابله را خبر بکند. قابله آمد و صدای بچه در محله پیچید.
فردای تولد بچّه، همه فامیل آمده بودند. جواد، خواهرزادهاش را روی دستش گرفت و گفت: میدونم آقا داود گفته اسم بچه رو کیوان بذاریم ولی امروز سالروز ولادت آقا و سرورمون امام حسین(ع) هست و اجازه میخوام توی گوش عزیزم، اسم حسین رو بگم.
هیچ کس حرفی نزد. همه به تأیید صحبتهای دایی بچه، سری تکان دادند و جواد، اذان و اقامه در گوش بچه خواند و اسم حسین را در گوش بچه تکرار کرد و بغض امانش را گرفت و به گریه افتاد.
شادی و گریه به هم آمیخته بود. جواد گفت: یه لحظه دلم رفت به کربلا. انشااله حسین از پیروان راستین امامش باشه. همه آمین گفتند و سفره انداختند.
داود برگشت. حسین را بغل کرد و گفت: میدونم اسم بچه رو حسین گذاشتین! خوب منم بودم همین کار رو میکردم. پسرم در میلاد امامش به دنیا اومده و نام آقا برازنده پسر گلمه.
داود، فروشگاه لوازم خانگی داشت و برای کسب روزی حلال، صبح الطلوع راهی کار میشد و عالیه و پدر بزرگ حسین، تربیت فرزندان را به عهده داشتند. حسین، در محله سید آباد اردبیل، محبوب هم محلهایها بود و همه به خاطر اینکه در میلاد آقا به دنیا آمده دوستش داشتند.
همین موضوع باعث شد که حسین شیفته و عاشق امام حسین(ع) شد. قرآن را از همان بچگی نزد پدربزرگش آموخت و هفت ساله بود که در دبستان هفتان مشغول تحصیل علم شد. دوران ابتدایی به سرعت برق و باد گذشت. حسین، حالا بزرگ شده بود و در مسجد حاضر می شد.
سالتحصیلی 61-1360 برای ادامه تحصیل در مدرسه راهنمایی جعفر اسلامی ثبت نام کرد و مشغول تحصیل دانش شد. در مسجد حاج میرصالح و مسجد اوچ دکان، در قسمت امانت کفش خدمت میکرد و در پایگاه جزو بسیجیان فعال بود و در کلاس تفسیر قرآن آیتالله مسائلی و حجه الاسلام قرائتی شرکت میکرد.
حضور در کلاسهای قرآن و برنامههای بسیج، شعلههای آتش عشق به حضور در جبهه را در دل حسین برافروختهتر میکرد. اما پایین بودن سناش مانع حضور او میشد. یک بار بدون اجازه خانواده، اعزام شد. عوض محمدی، مسئول اعزام نیروی لشکر 31 عاشورا مانع شد و او را از تبریز به اردبیل برگرداند.
حسین، شناسنامهاش را دست کاری کرد و سال تولدش را 43 نوشت و رفت و در دهم مهر 1360 موفق به حضور در جبهه شد.
شش ماه در مناطق مختلف حضور داشت و ضمن آموزش، تجربیات زیادی کسب کرد و در اول فروردین 1361 در عملیات فتح المبین شرکت کرد.
فروردین 1362، حسین با وجود سن کم، دارای تجربه بسیار بالا و ارزندهای بود. نوجوان قهرمان، در عملیات والفجر 1 شرکت کرد. براردرش رضوان نیز همراه او بود و دو برادر، صحنههای تکرار نشدنی در دفاع مقدس آفریدند. رضوان در این عملیات، مجروح شد. حسین با وجود جراحات برادر، در منطقه ماند و بعد از انجام مأموریت به اردبیل برگشت.
عملیات والفجر4، سومین عملیات حسین بود. با اصرار خودش به گردان تخریب رفت. دورههای لازم را گذراند و وارد عملیات شد. حسین، همچون سایر نیروهای گردان تخریب، قدرت ایمان بالایی داشت. گردان تخریب وارد عمل شد. حسین پیشرو بود و با مهارت خاصی به انجام مأموریت میپرداخت. پنجوین، آخرین مقرّی بود که تخریبچیها به آن جا رسیدند. حسین، وارد میدان مین شد. عراقی ها متوجه شدند و شروع به تیراندازی کردند. تیرها به سینه حسین نشست و مانند امام و مقتدایش در ماه محرم، به خواسته دلش رسید و شهید شد.
یکم آبان ماه 1362 روزی بود که روح حسین، به امامش پیوست و دعای داییاش حاج جواد مستجاب شد. روزی که در گوشش، نام حسین را خواند و دعا کرد که خواهرزادهاش، از پیروان راستین امام حسین(ع) باشد.
انتهای پیام/