روایت امیرخلبان از یک شهید قهرمان؛
دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۲۳
اميرخلبان عليرضا نمکي در بیان خاطرات از خلبان شهید «غفور جدی» می‌گوید: شهید جدی وصیت کرد پرچم ایران کفن او باشد.

خلبان شهیدی که وصیت کرد پرچم ایران کفن او باشد

به گزارش نوید شاهد اردبیل، امير خلبان عليرضا نمکی در مورد خلبان شهید «غفور جدی» تعریف می‌کند: آشنايی من با مرحوم جدي در سال 1349 در گردان يازده شکاری در مهرآباد تهران واقع شد که ما در آنجا به عنوان خلبان کابين اول، پرواز می‌کرديم که شهید جدّی آمد و به ما پيوست.

آخرين سمت من مدير اطلاعات نيروی هوايی بود. خيلی دوران متفاوت و گوناگونی بود که اگر هرکدام را ذکر کنم وقت زیادی مي‌گيرد. من دوران خلبانی را در ايالات تگزاس آمریکا، دوره معلمی را در پايگاه هوايی شيراز و دوره فرماندهی سپاه را در تهران طی کردم.

اولین آشنایی با شهید جدی


این خلبان موفق کشور درباره اولين آشنايی‌اش با شهید جدی می‌گوید: اولين رودررويی ما خيلی دوستانه بود، وقتی ما  در گردان يازده خدمت می‌کرديم، غفور جدی به آنجا آمد و برخورد دوستانه و خوبی داشت که تأثير مثبتی روی من گذاشت. او فرد شوخ و فعالي بود که من خيلی دوست داشتم. دوستي‌مان تا وقتی ادامه پيدا کرد که با هم دوره کابين جلو F4 را در گردان يازده شکاری در مهرآباد تهران طی کرديم و باهم به شيراز منتقل شديم.

وی درباره میزان ارتباطش با شهید جدی بیان می‌کند: ما باهم همسايه بوديم که خانه‌هايمان در يک ردیف بود و خانم ايشان با همسر من دوستی خوبی داشت. بچه‌هايشان با بچه‌های من خوب بودند. پسر بزرگ من با پسر بزرگ او پوريا، هميشه باهم بازی می‌کردند. در کل صميميت خيلی زيادی داشتيم‌.

دوره‌های خلبانی که شهید طی کرده بود


امير خلبان نمکی، در مورد دوره‌های آموزشی که غفور جدی طی کرده بود، خاطرنشان می‌کند: شهید جدی، ديگر يک افسر متخصصي بود که علمی کار می‌کرد. بهترين و مهم‌ترين دوره‌ها را دیده بود ازجمله دوره پرواز زمينی- هوايي را که در آمريکا طی کرده بود. وی پس از آن، به ايران برگشت و به عنوان رئيس دايره امنيت پرواز پايگاه 6 شکاري منسوب شد. وی همچنین دوره معلمي خلباني را طي کرد و برخي دوره های فرضی دیگر.

شهید جدی کلا در کارش حرفه‌ای بود، اصلاً امنيت پرواز زمينی حوزه کار من نبود اگرچه که هميشه به کار من بستگي داشت، ولی مديريت آن دست کسانی بود که دوره تخصصي را در آمريکا گذرانده بودند، مثل شهيد جدی. او در امنيت پرواز يک شخصيت ممتاز بود، کارش را بسيار خوب بلد بود، خيلی خوب کار می‌کرد، خيلی خوب واکومنت‌ها را می‌شناخت و مسائل را خيلی خوب تجزيه و تحليل می‌کرد. یادآور می‌شوم امنيت پرواز زمينی، اهمیت بسیاری در هوانوردی دارد، در واقع زندگی همه هواپيماها و خلبان‌ها به امنيت پرواز زمينی بستگي دارد.

وی درباره اخلاق و طرز برخورد شهید با دوستانش خاطرنشان می‌کند: جدی، يک افسر بسيار معتقد به کار نظامي بود و مديريت نظامي را خيلي خوب قبول داشت. ايشان در کارش هم چنین مديريتی را اعمال مي‌کرد و سخت گيري‌های خاص خودش را داشت. واقعاً از نظر حرفه اي کوچکترين خطر را چشم پوشي نمي کرد، به عنوان يک افسر امنيت پرواز زميني معروف بود، اگر وی زنده مي ماند ترقي خيلي زيادي در اين زمينه مي کرد و از حد کشوری هم بالاتر مي آمد.

رفتار شهید با خانواده

همچنین خالی از لطف نیست که بگویم وی در خدمت خانواده بود. يعني اول توجه به زن و بچه داشت. ما در آن زمان در پايگاه‌ها به سختی زندگی می‌کرديم، آن زمان ها چيزي در پايگاه‌ها نبود، مثلاً ما که در بوشهر زندگي مي کرديم ممکن بود هفته‌ها ماست پیدا نکنیم و اين براي بچه‌ها يک چيز حياتي بود اما او سعي مي کرد که اين مواد غذايي را براي بچه‌هايش تأمين کند. يا مثلاً خانواده ها در آن جا تفريحي نداشتند و مجبور بوديم شب ها را باهم بگذرانيم. بچه‌ها با بچه‌ها بازي می‌کردند و پدر و مادرها باهم رفت و آمد داشتند، خيلي زندگي خوب و از نظر رفت و آمد خانوادگي بسيار گرم بوديم. بسيار دلسوز هم بوديم. اگر من مأموريتی مي رفتم، به او مي سپردم که خانواده من اين مشکلات را دارد و او تا آخرين لحظه حواسش بود و به خانواده من کمک مي کرد. در مدتی که من مأموريت بودم، او تا یکماه برای اینکه خانواده من در مضيقه نباشند، بسیار کمک مي کرد. 

توطئه‌ها برای حذف شهید جدی

خيلي عاطفي بود و عاطفه‌اش چشمم را می‌گرفت. از نيروي هوايی عذر ايشان را خواسته بودند زیرا يک‌سری گروه‌ها در آن زمان بودند، با علم به اینکه بعد از پیروزی انقلاب، عراق به ایران حمله خواهد کرد، مي خواستند نيروي هوايي تضعيف شود و نتواند جلوي حملات عراقي ها ايستادگي کند. ترديدي وجود نداشت که عراق حمله می‌کند، از فروردين 1358 يعني 2-3 ماه بعد از پيروزي انقلاب عراق از زمين، هوا و دريا تجاوزات زيادي داشت به طوري که تا آغاز جنگ، 637 مورد به سازمان ملل از شهید شدن مرزبانان يا پرسنل ژاندارمري، غنيمت گرفتن احشام و دام‌های مرزنشينان، بمباران دهکده‌هاي غربي گزارش داد تا اینکه رسماً جنگ در 31 شهريور 1359 آغاز شد.

بنابراین گروهي که در نيروي هوايي پنهان بودند و مرموزانه شروع به پاک سازي مي کردند، دستشان را مي گذاشتند روي کساني که در کار مؤثر هستند. در نتيجه، شهید جدي را هم با لحني بد پاک سازي کرده بودند، به این معني که مثلاً نيروي هوايي را از لوث وجود غفور جدي پاکسازي کرديم درحالیکه شهید بسيار متعصب و عاشق امام راستين بود.

شهید نتوانست نیروی هوایی را تنها بگذارد

امیر خلبان نمکی ادامه داد: 31 شهريور، پايگاه بوشهر در ساعت 14:5 بمباران شد. جدی، وسايلش را در خانه‌اش به کاميون زده بود تا برود اردبيل و ديگر مي خواست از نيروي هوايي جدا شود، چون کارش هم تمام شده بود. وقتي بمب مي‌زنند مي رود سراغ چمدان‌هايش و از زير چمدان‌ها و بار کاميون، لباس پروازش را درمي آورد. هر چه همسرش التماس مي کند که اينها به تو بي‌حرمتي کردند، اينها با تو بدرفتاري کردند، اينها تو را پاک سازي کردند، تو را اخراج کردند او زير بار نمي رود و مي گويد من نمي توانم نيروي هوايي را تنها بگذارم.

لباس پرواز بدون درجه اش را مي پوشد، مي آيد جلوي پست فرماندهي پايگاه. همه او را خوب مي شناختند و داخل راهش مي دهند زیرا غفور جدي شخصيت مهمي در پايگاه بوشهر بود. بعد در پايگاه فرماندهي، فرمانده پايگاه که آن زمان شهید فکوری بود را ملاقات مي کند و ایشان به شهید مي گويد درجه‌هايت را بزن. او درجه‌ي سرگردي‌اش را می‌زند و وارد پرواز مي شود.

شهید روز دوم جنگ بود که شروع به پرواز کرد، وقتي پروازهايش را شروع کرد قهرمانانه جنگيد و او جداً شجاع بود. البته همه ي شهيدان شجاع بودند که جانشان را از دست دادند اما شهید غفور جدی، در شجاعت بی مثال بود. عاشق وطن بود، یک وطن پرست به معناي واقعي، واقعاً مسلمان بود. عاشق امام حسين بود. 

فصل شهادت

این خلبان همرزم شهید جدی درباره شهادت شهید غفور جدی می‌گوید: وقتي عمليات و مأموريت پروازي ايشان شروع شد؛ پروازها را در خوزستان و در زدن تانک ها و اين که جلوي ارتش عراق را بگيرد شروع کرد. پروازهایش را زمانی انجام داد که نيروي زمين وارد خاک ما شده بودند. ايشان حدود 7 مأموريت انجام داد و در هشتمين ماموریت شهيد شد. بدین گونه که وقتي به هواپیمای او گلوله زدند نتوانست کنترل کند و به بيرون پرید. خلبان کابين عقب سلامت بيرون آمد، امّا صندلي او باز نشد، یعنی چترش باز نشد و از صندلي جدا نشد.

البته زياد بودند کسانی که وقتي جنگ شد پرواز کردند و شهيد شدند و يا قهرمان شدند مانند منوچهر محققي که قهرمان جنگ بود و يکي از بي نظيرترين قهرمانان نيروي هوايي در جنگ بود. بهرحال ما امثال غفور جدی ها را داشتیم که توانستیم در برابر دنیا بایستیم. خلبان شهیدی که وصیت کرد تا پرچم ایران کفن او باشد. این خیلی حرف بزرگی است. او قهرمان بود و قهرمانانه شهید شد.

 

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده