«شهید محمد ابراهیم پور»، پیش بینی کرده بود که در ماه محرم به شهادت می‌رسد.

شهیدی که پیش بینی کرده بود در ماه محرم به شهادت می رسد

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید محمد ابراهیم‌پور 1345/10/10 در روستای شام اسبی از توابع شهرستان اردبیل متولد شد. پنجمین فرزند عزیز ابراهیم‌پور و  ربابه بود، آنها 4 پسر و 3 دختر داشتند.


هنگام تولد محمد، پدرش به کار کشاورزی مشغول بود، در ضمن قهوه‌خانه‌ای داشت که در آنجا کار می‌کرد و روزی فرزندانش را تامین می نمود. 

محمد دوره دبستان را در روستای شام اسبی درس خواند. رابطه‌اش با همه دوستانش صمیمی بود. دوران ابتدایی که تمام شد مثل اکثر بچه‌های روستایی از مدرسه دِل کند و کنار پدر در قهوه خانه مشغول شد و به پدر کمک نمود. رابطه او با تمامی اعضای خانواده خصوصاً مادر خیلی خوب بود و با فامیل و همسایه‌ها نیز ارتباط دوستانه‌ای داشت. او که در قهوه‌خانه، آداب و رسوم و برخورد با مشتری و مردم را فرا گرفته بود، دارای روابط عمومی بالایی داشت.


هرچند که زیاد اهل سیاست و جار و جنجال نبود اما علاقه زیادی به امام خمینی داشت. نوارهای کاست‌ امام را از زمان شروع انقلاب به خانه می‌برد و سخنرانی‌های امام را مبنای تربیت دینی و اعتقادی خود قرار داده بود.

با شروع جنگ، آماده اعزام شد و به مادرش گفت: «مادر جان! باید به جبهه بروم و از اسلام و وطن خود دفاع کنم، خونم به جوش می‌آید وقتی که دوستان شهیدم را دفن می کنم، باید یا انتقام دوستانم را بگیرم یا به شهادت برسم.»

برای دفاع از اسلام و ایران و گرفتن انتقام خون شهیدان به عنوان بسیجی عازم جبهه‌های حق علیه باطل گردید. پسری شجاع و نترس بود و بارها شجاعت خود را نشان داده بود. در جبهه نیز با رشادت به رزمنده‌ها روحیه می داد و باعث تقویت روحیه دوستانش می‌شد. مادرش می‌گوید: «محمد یکروز به همرزمان خود می گوید هر چه من می گویم شما هم بگوئید آمین. سپس او ضمن دعا برای سلامتی دوستانش و پیروزی رزمنده ها، شهادت خود را نیز از خدا خواسته بود و رزمنده ها را به آمین گفتن واداشته بود.

او در ادامه گفته بود که من در ماه محرم به شهادت خواهم رسید، خواهش می کنم روز هفتم من لباس‌های سیاه خود را درآورید و تنها برای امام حسین (ع) لباس سیاه بپوشید.»

طولی نکشید که این رزمنده شجاع و بسیجی جان برکف که برای دومین نوبت به جبهه اعزام شده بود و یک بار از ناحیه دست راست به شدت زخمی شده بود، در عملیات والفجر 4 بر اثر بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید.

گلزار شهدای روستای شام اسبی محل دفن پیکر مطهر اوست. مادرش می گوید: «یادم می آید وقتی که به جبهه اعزام شد به جای اینکه به او بگویم پسرم تو را به خداوند می سپارم به او گفتم برو پسرم تو را قربانی علی اکبر (ع) دادم. خداوندا قربان مرا قبول کن. به همین خاطر وقتی که شهید شد من برایش گریه نکردم چون از اول می دانستم که شهید خواهد شد.»

مادر شهید اینگونه ادامه می دهد: «او که به جبهه رفته بود مدتی بود که از ایشان خبری نمی شد. یواش یواش داشتم دلواپس او می شدم. کم کم نگرانی و استرس به من رو آورد، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید تا اینکه آن شب پیکر محمد را به اردبیل آوردند، آن شب آرامش عجیبی بر قلب من وارد شد و من چنان در خواب شیرینی فرو رفتم که بی‌سابقه بود، گویی چون محمد به وطن آمده بود و در وطن خود بود این آرامش به من هم منتقل شده بود. من نمی‌دانستم که آن شب غیر از من همه از شهادت محمد خبر دارند. فردا من از موضوع باخبر شدم.»

 

انتهای پیام/
 

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده