مردم روستا بر سر مزار پسرم در سوگ شهدای کربلا زنجیرزنی میکردند
به گزارش نوید شاهد اردبیل، حاجیه خانم عزیزه عبدالعلی زاده، مادر شهید و حاج تهمتن و فرزندشان بیژن، پدر و برادر شهید فردین خدامرادزاده، در مورد این شهید عزیز به بازگویی خاطره پرداختند و از شهیدشان گفتند که در متن زیر برای استفاده علاقه مندان می آوریم.
تولد و دوران کودکی
مادر شهید می گوید: هشتم خرداد1346، دومين فرزندمان در روستای پيله رود چشم به جهان گشود . وقتی به دنیا آمد خیلی خوشحال بودیم. بعد از بیژن خدا فرزند پسر دیگری به ما داده بود و شاکر مهربانی و رحمت خدا بودیم. همسرم تهمتن، نامش را فردين گذاشت و با ذکر اذان و اقامه اسم فردین را در گوش اش زمزمه کرد. روزگار به سرعت برق و باد می گذشت و فردين بزرگتر مي شد طوری که روی پاهای خودش می ايستاد و من و تهمتن از این اتفاق خوشحال و شاکر بودیم.
با فرا رسيدن ايام محرم و عزاداري امام حسين (ع) فردين با دستان کوچکش زنجير بر دست گرفت و با لحن شيرين کودکانه اش ذکر يا حسين(ع) را شیرین بر لبانش جاری کرد.
دوران دبستان
به هفت سالگی پا گذاشت و در مدرسه ابتدايی روستای پیله رود، ثبت نامش کردیم. شروع به تحصيل علم و دانش کرد. با شور و شوق خاصی به فراگيری درس می پرداخت و وقتی از مدرسه فراغت می يافت اول به انجام تکاليف مدرسه اش می پرداخت و بعد از آن به بازی مشغول می شد.
فردين پسر آرام و مؤدبي بود که هيچ يک از اعضای خانواده از او ناراضي نبودند و همه او را دوست داشتند چرا که اغلب اوقات فراغتش را با کمک به ديگران سپری می کرد .
هميشه وقتی از مدرسه خارج مي شد مستقيماً به خانه می آمد ولي ازقضا يک روز دير کرد .من در گوشه ای نگران نشسته بودم و مدام ساعت را نگاه می کردم؛ تا اينکه بعد از گذشت ساعتی داخل خانه شد .
همه به او نگاه کردیم. تا اينکه برادر بزرگش، بیژن علت دير کردنش را پرسيد. با لحني آرام از همه عذرخواهی کرد و گفت که به سلمانی رفته بودم تا موهايم را اصلاح کنم و براي همين دير کردم.
دوران راهنمایی و تقارن آن با انقلاب اسلامی
با اتمام دوران ابتدائي به خاطر اينکه در روستا، مدرسه راهنمایی نبود به شهر اردبيل رفت و در مدرسه راهنمايی مهرگان ثبت نام کرد .
آن ايام که تازه انقلاب اسلامی به پيروزی رسيده بود فردين نيز روحياتش متفاوت شده بود و شیفته و مطيع امام و رهبرمان بود. براي همين اکثر اوقات فراغتش را در پايگاه و مسجد سپری می کرد .
فردين پسر آرام و متين خانواده با خلق و خويي که داشت همگان را به خود جلب می کرد طوري که زنان همسايه آرزو داشتند تا فرزندی به متانت و ادب او داشته باشند و این آرزو را بر لب می آوردند و به تمجید از اخلاق و رفتار او می پرداختند. سه سال دوره راهنمایی به پایان رسید و پا به سن نوجوانی گذاشت.
دوران دبیرستان و حضور در فعالیت های مذهبی و اجتماعی
فردین بزرگ می شد و روز به روز خلق و خوی پسندیده اش پر رنگ تر می شد طوری که در تمام مراسمات مذهبی حضور مي يافت و در عزاداري ها نيز از جان و دل مايه می گذاشت .
در رويارويي با مشکلات، صبر و حوصله زيادی به خرج می داد و با خونسردی در پی حل مشکل می گشت .
او هميشه در کنار ما و مایه آرامش قلبی ما بود . طوری که وقتی بیژن، در خدمت سربازي به سر می برد و من و پدرش هر لحظه آشفته و پريشان بودیم به ما می رسید و سنگ صبور ما شده بود. نمی گذاشت ناراحت باشیم و مدام دور من و پدرش می چرخید.
وارد دبيرستان شيخ بهايي شد و در رشته فني راه و ساختمان به ادامه تحصيل مشغول شد. ما نيز به اردبيل مهاجرت کردیم و در کنار فردين ساکن شدیم. فردين در این مقطع، مثل سابق به درسش توجه نمی کرد؛ طوري که افت زيادی کرده بود .
تمام فکر و ذکر انقلاب و جبهه بود و در تمام مراسمات حضور فعالی داشت.
پدرش می گوید: پسرم در فکر اعزام به جبهه بود و شبانه روز در پايگاه به فعاليت می پرداخت. براي همين، ترک تحصيل کرد .
قبل از اينکه به جبهه برود به مزرعه مان در روستا رفت و به کاشت محصولات پرداخت و شبانه روز در روي زمين کار مي کرد و زماني که کار کاشت را تمام کرد در نامه اي به برادرش که در جبهه حضور داشت ، نوشته بود که برادر جان ! آنقدر بذر کاشته ام که به موقع برداشت ،نمي تواني آن ها را درو کنی.
اعزام به جبهه
برادرش می گوید: بعد از مدّتی به ارتش رفت و از طريق ارتش، داوطلبانه عازم جبهه شد . پدر و مادرمان از اعزام او خبر نداشتند و وقتی با خبر شدند سريع خود را به ماشين حامل رزمندگان رساندند .
صورت فردين ،مثل ماه شب چهارده مي درخشيد . اشک در چشمان مادر حلقه زده بود ولی نمی گذاشت، قطرات اشکش بر روي زمين بيافتد تا مبادا فردین ناراحت شود .
فردين که مي خواست به آن ها دلداری بدهد گفت: نگران نباشيد چرا که من با اختیار و انتخاب خودم می روم و هیچ اتفاقي برايم نمی افتد.
حضور در جبهه
برادرش می گوید: او در جبهه حضور يافت و با غيرتی که در وجودش بود به نبرد عليه باطل پرداخت . فردين رزمنده اي منضبط بود و لحظه ای از ميدان نبرد غيبت نمی کرد و تمام لحظاتش با توپ و تانک سپری می شد .
حتی در مرخصی هايش نيز برای رفتن به جبهه لحظه شماری می کرد .
گاهی اوقات که برای مرخصی به خانه مي آمد بعد از گشت و گذار کمی در شهر و صله ارحام، به فکر بازگشت به جبهه می افتاد و می گفت :من بايد برگردم تا رزمندگان ديگر نيز به مرخصی بروند .
مادرمان هر چقدر اصرار می کرد تا چند روز بيشتر بماند قبول نمی کرد و می گفت : پدر و مادر ساير رزمندگان نيز در انتظار فرزندانشان هستند پس من بايد برگردم تا آنها هم به مرخصی بروند .
آخرین اعزام و شهادت
فردين به جبهه بازگشت و با شجاعت ها و رشادت هايی که از خود نشان داد توانست به عنوان سر دسته گروه منصوب بشود و بسياری از رزمندگان، زير نظر او قرار گرفتند و به همراه او به نبرد پرداختند .
روزهاي جنگ و جبهه به سختی ولی با غيرت و همت رزمندگان سپری می شد و رزمندگان لحظه ای نیز در دفاع از وطن درنگ نمی کردند تا مبادا دشمن سوء استفاده ای بکند .
فردين به دشمنان مجال نمی داد و بی محابا به طرفشان حمله می کرد و آنها را از پاي در می آورد و بخاطر اين کارش ،خدا را شکر می کرد چرا که برای دفاع از دین، وطن و ناموس جنگ می کرد.
تقريباً نزديک به يک سال از حضور فردين در جبهه می گذشت و او همچنان مثل روزهای اول حضورش در جبهه به نبرد می پرداخت .
روز بيست و ششم تير ماه سال هزار و سيصد و شصت و شش بود که بعد از ماه ها انتظار؛ معبود ندای فردين را شنيد و او را به سوی خود فرا خواند.
پيکر پاک اش را در اوج غم و محنت روانه گلزار شهدای بهشت فاطمه (س) کردیم و به خاک سپردیم.
عزاداری و زنجیر زنی مردم روستا بر سر قبر شهید
پدر شهید می گوید: همه دوستش داشتند و از احترام خاصی بین اهالی محله ولیعصر اردبیل و اهالی روستای پیله رود برخوردار بود. مردم محله ولی عصر، به حرمت او محاسنشان را اصلاح نکردند و در مراسم چهلم شهید، همه با سر و ریش اصلاح نشده در مسجد حاضر شدند. اما حرکت خودجوش مردم روستای پیله رود که به تازگی از آن جا به محله ولی عصر اردبیل نقل مکان کررده بودیم، همه ما را حیرت زده کرد. مردم روستا، با دسته عزاداری از صبح ساعت 10، سر قبر فردین حاضر شدند و تا ظهر به عزاداری در سوگ شهدای کربلا و به زنجیر زنی پرداختند. ما هم همراه آن ها شدیم و تمام عزداران حسینی را که حدود صد نفر بودند برای صرف ناهار به منزلمان آوردیم.
انتهای پیام/