ایوب انقلاب اردبیل اولین شهید بابلسر شد
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید ایوب معادی، بیستم اردیبهشت 1334، در شهرستان اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش یونس، کفاشی می کرد و مادرش سحرانه نام داشت. دانشجوی یال دوم دوره کارشناسی در رشته اقتصاد بود. بیست و چهارم تیر 1357 در بابل بر اثر شکنجه توسط عوامل رژیم شاهنشاهی به شهادت رسید. پیکر او در گلزار شهدای علی آباد اردبیل به خاک سپرده شد.
تولد و خانواده
در محله علیآباد اردبیل در خانهای ساده فرزندی به دنیا آمد که والدینش نام ایوب را برای او برگزیدند تا به میمنت نام مبارک در ردیف اولیا الله قرار گیرد.
پدر ایوب آقا یونس مردی زحمت کش و شغلش کفاشی بود و از دوران نوجوانی بیشتر در شهرهای شمالی ایران کار می کرد. اما چند سال پیش به خاطر ازدواج با مادر ایوب، سحرانه الطافی، دوباره به اردبیل بازگشته و زندگی را در این شهر ادامه داده بود.
مهاجرت به چالوس
در سومین سال از حیات ایوب، وضعیت مالی آقا یونس آنچنان تنگ شد که او چاره ای جز مهاجرت به چالوس برای خود ندید. چالوس از آن جهت انتخاب آقایونس بود که او از سال ها پیش به این شهر شناخت داشت و در این شهر زندگی و کار کرده بود.
دوران تحصیل ابتدایی
اولین روزهای تحصیل ایوب مصادف با ماه مبارک رمضان بود. با اینکه به سن روزه نرسیده بود اما روزهاش را کامل می گرفت و جزو دانش اموزان ممتاز مدرسه بود. او در مدرسه سعدی چالوس درس خواند و درک بالایی داشت. وقتی می دید خانواده اش برای ادامه تحصیل او غداکاری میکنند او هم با جدیّت بالا درسش را می خواند و باعث خوشحالی خانواده میشد.
دوران دبیرستان
رجبپور، یکی از دوستان و همکلاسیان ایوب میگوید: درس اولویت اول ایوب بود. اگر روزی به خاطر کمک به پدرش و کار، امکان درس خواندن پیدا نمیکرد این عقب افتادگی را با بیدار ماندن در شب جبران میکرد. در این دوران همیشه شاگرد اول کلاس بود و من به دوستی با او افتخار میکردم.
فعالیت در مسجد جامع چالوس
حضور او در مسجد جامع چالوس از همان دوران نوجوانی آغاز شد. با بهرام مرتبی، محمدرضا اصیلی، رضا کثیری و محمدحسن فقیه همیشه باهم بودند و به بچههای مسجدی معروف شده بودند.
ایوب در مسجد با قرآن و نهج البلاغه آشنا شد و در کنار کتابهای درسیاش، کلام الله مجید و نهجالبلاغه را هم هر روز میخواند و از همین مسجد، انقلابی و مخالف رژیم منحوس پهلوی، تربیت شد.
ارتباط با علمای قم
ایوب و دوستانش، راه مبارزه با ظلم شاهنشاهی را پیدا کرده بودند. فارغ از فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق، با علمای قم ارتباط پیدا کردند و روش صحیح مبارزه را آموزش دیدند. در وهله اول با توصیه علمای دینی در قم، مجلههای مکتب اسلام را به چالوس آوردند تا علاوه بر مطالعه خودشان در اختیار دیگران نیز قرار دهند تا همه بتوانند از مطالب آن استفاده کنند.
شروع مبارزه با آتش زدن مشروب فروشی
جوانان مسجد جامع چالوس، برای جوانان این شهر برنامه داشتند اما مشروب فروشی داخل شهر، پاتوق جوانان شده بود و آنان را گمراه می کرد. ایوب و دوستانش در نیمه شبی بعد از اینکه صاحب مشروب فروشی مغازه اش را بست. آن را به آتش و شهر را به بلوا کشیدند. فردای آن روز سر و صدای زیادی در شهر پیچید و همین اقدام باعث شد که اعتراض ها علیه رژیم ظالم علنی تر شود.
دستگیری در تهران
رفت و آمد ایوب به قم و تهران ادامه داشت. در پی این اقدام در تابستان 1356 در مجلس دکتر مفتح در مسجد قبا شرکت کرد. در همین مجلس از طرف ساواکی ها شناسایی و دستگیر شد. به صورت شدید شکنجهاش کرده بودند و دو ماه زندانی بود.
مادرش میگوید: سه- چهار روز از رفتنش گذشته بود که دوستانش آمدند و تمام کتابها و اسناد و وسایلش را بردند. چند روز بعد مأموران ساواک به خانه ما آمدند و چیزی نیافتند ام با تمام این تفاسیر، دو ماه از او بی خبر بودیم و پس از دو ماه آزاد شد و به خانه برگشت.
دستگیری در بابلسر و شهادت زیر شکنجه ساواک
ایوب در تمام تظاهراتها جز نفرات پیشرو بود. تا اینکه یک روز ساواکیها او را تعقیب میکنند و او به خانههای اطراف شهرک کتیبان پناه میبرد. در حین فرار زخمی میشود و مجبور میشود که داخل یکی از خانههایی که درش باز بوده بشود اما از بد حادثه صاحب خانه ساواکی بوده و او را لو میدهد. ایوب را با توجه به جراحاتی که داشته دستگیر میکنند.
برای اینکه زهر چشمی از جوانان انقلابی بگیرند. بعد از کتک مفصل که دیگر رمقی برایش نمیماند او را به محوطه شهربانی بابلسر میآورند آن قدر میزنند تا از هوش میرود و بدون نیمه جان او را جلوی چشم مردم به داخل ساختمان شهربانی میبرند.
شهادت زیر شکنجه
بازجویان آن قدر ایوب را شکنجه میکنند تا اینکه زیر شکنجه به شهادت میرسد. اما ساواک برای اینکه از این جنایت خود را تبرئه کند این گونه به مردم اطلاع میدهند که جوانی دانشجو که در بین تظاهرات کنندگان حضور داشته بر اثر سکته قلبی درگذشته است.
تحویل جنازه به خانواده و د
بعد از دوازده روز از شهادت ایوب و با تلاش خستگی ناپذیر پدر، فامیل، دوستان، همکلاسیها و وکیلی که برای این اقدام گرفته شده ساواک مجبور میشود که پیکر ایوب را در اختیار خانوادهاش قرار دهد. پیکر آغشته به خون با استخوانهای شکسته به اردبیل منتقل و با حضور مردم انقلابی در گورستان علی آباد این شهر به خاک سپرده میشود.
انتهای پیام/