اعزام به سوریه به عشق مدافع حرم زینب کبری (س) شدن
به گزارش نوید شاهد اردبیل، هفتم اسفند سالروز شهادت شهید مدافع حرم علی آقایی است به همین بهانه زندگی این شهید عزیز را مرور میکنیم شهید اردبیلی که به سوریه اعزام شد تا مدافع حرم زینب کبری (س) باشد.
مروری کوتاه بر زندگی شهید علی آقایی
سیام شهریور ۱۳۶۶ در روستای حمل آباد به دنیا آمد. سال ۱۳۷۷ بود که خانوادهاش از روستا به شهر اسباب کشی کردند و علی بعد از کلاس اول ابتدایی بقیه مقاطع تحصیلی را در اردبیل گذراند. او از همان کودکی مکبر مسجد محلشان بود. هفت هشت سالش بود که سینی چای مسجد امام حسین (ع) را با چهل- پنجاه استکان حمل میکرد. دوست داشت توی مراسم عزاداری کند اما نه به صورت مهمان. میخواست خودش کار کند. علی آقایی دوره دبیرستان را در مدرسه شیخ بهایی و در رشته الکترونیک درس میخواند. بعد از اخذ دیپلم متوسطه در سال ۱۳۸۵ از دانشگاه شبانه لاهیجان قبول شد اما به دلیل مخارج بالای شهریه و علیرغم اصرار خانوادهاش تمایلی برای رفتن به دانشگاه شبانه را نداشت.
خدمت سربازی و ورود به سپاه
آبان ماه سال ۱۳۸۵ به خدمت سربازی اعزام شد و همزمان با آن رویای چند ساله علی آقایی برای پیوستن به سپاه محقق شد و از آغاز سال ۱۳۸۶ دوره آموزشی او در سپاه آغاز شد. روحیه و توان بدنیاش طوری بود که هیچگاه به ماموریتهای سخت و طاقت فرسا نه نمیگفت. هم جودو کار میکرد و هم شنا. او حتی دیگران را هم برای ادامه چنین ورزشهایی تشویق میکرد. نفر اول کشتی در اردبیل هم شده بود. یعنی هرجا میرفت باید اول میشد. در تبریز و در دوره آموزش نظامی و دوره درجه داری و هم دوره تکاوری در سپاه رتبه اول را کسب کرد. او از دوستان نزدیک شهیدان حسین آخر بین؛ مهدی مرادی تپه و هاشم دهقانینیا بود و خیلی از عملیاتها را در مناطق سخت باهم تجربه کرده بودند.
خانواده دوست و انسانی کامل بود
علی، نسبت به خانوادهاش نیز حساس بود. دیدارهای سرزده او از خواهرانش زبانزد آنهاست. بخصوص در روزها و مناسبتهای خاص به بهانههای مختلف به آنها سرمیزد تا مبادا از نیازهایشان بیخبر بماند. او در بیشتر ماموریتهایش موقعی که فارغ از کار میشدند؛ بیشتر از اینکه فرمانده باشد رفیقی شفیق بود که یاریگر همه پرسنل و شنونده دردها و غصههایشان بود. ساعتها کنارشان مینشست و به درد دل نیروهایش گوش میداد. در سپاه همه او را انسان کامل خطاب می کردند و الحق هم این نام زیبنده او بود. در همه کارهایش پخته عمل میکرد و با رفتارهای معرفتیاش، الگوی دوستانش شده بود.
ازدواج
دی ماه سال۱۳۹۳ قلبش به قلب دختری گره خورد و شیفته حجاب و متانتش شد. حرفهای منطقی و بزرگ منشانهاش توی دل پدر دختر مورد علاقهاش افتاد. در آخرین روز از فرودین ماه سال ۱۳۹۴ به عقد هم در آمدند و علی داماد خانه فرماندهاش سرهنگ عبدی شد. سه روز از شهریور ۱۳۹۴ گذشته بود که دو جوان نوشکفته قدم در حجله عروسی گذاشتند و زندگی مشترکشان را شروع کردند. پنج ماه زندگی مشترک با همسرش مثل برق گذشت.
اعزام به سوریه
علی، بی قرار بود و حرف از رفتن سوریه میزد. همه میدانستند که او آنقدر شهامت و شجاعت دارد که مقابل دریایی از دشمن خواهد ایستاد و یک تنه با آنها مقابله خواهد کرد. این ویژهگی مختص علی بود. آخر او شیر بچه حیدر کرار بود. خطبه جهاد نهج البلاغه را خوانده بود و هیچ کس نمیتوانست جلودارش باشد. شنیدن این حرف از زبان علی اگر چه مو بر تن همسرش سیخ کرد اما زینبوار در مقابل تصمیم همسرش سر فرود آورد و مانع نشد.
علی آقایی در بیست و چهارمین روز از بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در حالی که پنج ماه از زندگی مشترکش میگذشت به سوریه اعزام شد تا مدافع حرم زینب کبری(س) باشد. علی در مدت کوتاهی که با همرزمانش در سوریه بود؛ خاطرات خوبی را برای آنها رقم زد. تواضعاش؛ صبوریاش، شوخیهای بجایش، همه و همه تصویری از انسانیت را در ذهن دوستاناش حک کرد.
شهادت
شب ششم اسفندماه رسید و گردان که علی در آن بود وارد عمل شد. آنقدر مهارت داشت که قبل از موعد مقرر در محل حاضر شد و مواضع دشمن را تصرف کرد و همانجا شجاعت و کاربلد بودن علی برای همه همرزمانش مسجل شد.
ساعتها درگیری با نیروهای تکفیری ادامه داشت. علی تیربارچی بود و هر فرصتی که به او دست میداد سعی میکرد از همان نقطه شلیک کرده و دشمن را در جا خفه کند. تا این که ساعت شش و نیم صبح روز هفتم اسفندماه سال ۱۳۹۴ در منطقه شمال حلب سوریه در روستای شیخ عقیل در اوج درگیری و آتش سنگین تفکیریها اصابت تیر قناصهای به صورتش، علی اکبر(ع) زمان را به زمین که نه؛ به اوج اسمان کشاند.
انتهای پیام/