وصیت‌نامه شهید اهل تسنّن«عبد العزيز خدايى»:
شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۰۳
در وصیت‌نامه شهید«عبد العزيز خدايى»می خوانیم: خود را براى خدمتگزارى به مردم آماده کرده‌ام و در راه خدا، قرآن و ميهن جان بركف ايستاده‌ام.

خود را براى خدمتگزارى به مردم آماده کرده‌ام

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید عبدالعزیز خدایی، دوازدهم مرداد 1319، در روستای عنبران از توابع نمین در خانواده‌ای سنّی مذهب(سنی شافعی) به دنیا آمد. پدرش سحراد(فوت 1341) و مادرش گلناز نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال 1341 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. به عنوان ستوانیار سوم ژاندارمری در جبهه حضور یافت. نهم مهر 1361، با سمت فرمانده پاسگاه در قوشچی دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. پیکرش را در زادگاهش به خاک سپردند.

وصیت نامه شهید عبدالعزیز خدایی:

  سلام به‌ مادرم. سلام به تمام اهل و عيالم. سلام به برادرانم. سلام به خواهرانم. سلام به آن كساني كه مرا مي‌شناسند. سلام به شهيدان راه وطن سلام به سربازان دلير ايران من اين وصيت را در پاسگاه ژاندارمرى بالاسنج که دور از خانواده‌ام مشغول خدمت مقدس ژاندارمرى هستم مي‌نويسم چون پاسگاهی كه من فرماندهى‌ آن را عهده دار هستم امكان دارد هر آن مورد هجوم خرابكاران قرار گيرد. من شهيد می‌شوم و آنچه مهم است این که به كسى بدى نكرده‌ام. خود را براى خدمتگزارى به مردم آماده کرده‌ام و آنچه بر خود واجب مى‌دانم در راه خدا و قرآن و ميهن جان بركف ايستاده‌ام.

   اكنون كه بر خود واجب مى‌دانم چند كلمه‌اى درباره وضع خود ذكر نمايم می‌گویم مرگ بر همه واجب است خداوند ما را خلق كرده براى روز آخرت، اين دنيا از هيچ نظرى وفا ندارد و زود مى‌گذرد و تنها خوبى و بدى از بندگان خدا براى مردم به جا مى‌ماند پس لازم است عوض بدى، خوبى به عنوان يادگار از خود باقى بگذاريم اينك براى آخرين بار از همه عزيزان خود خداحافظى مى‌كنم و از اين دنياى فانى بدنياى آخرت پناه مي‌برم.

  خداوندا تو را قسم می‌دهم به حضرت محمد(ص) گناهانم را عفو بفرما. من بنده خطاكار تو هستم. مادرم من را حلال كن. من تو را از دو چشمانم و از جان و دلم بيشتر دوست داشتم همسرم نورصنم خانم تو هم من را حلال كن چون در خانه من برايم زحمت كشيده‌اى. برادرانم مظفر و غضنفر شما هم من را حلال كنيد و خواهرانم گل قیز و طاهره من را حلال كنيد. برادر بزرگ من آقاى ايمانى اعلامى به شما خيلى زحمت داده‌ام و نان و نمك تو را بيشتر خورده‌ام و هميشه برايم دلسوزتر بوديد من را حلال كن و هم چنين آقاى آقا وردى شما داماد مهربان من بوديد و به شما هم زياد زحمت داده‌ام من را حلال كنيد.

  من همگى شما را به خداوند متعال سپردم. اگر من شهيد شوم طبق رسومات محلى خودمان تا هفت روز مجلس قرآن خوانى داير باشد اگر دولت حقوق من را ماه به ماه پرداخت كرد مادرم نسبت به سهم خود در حقوق من ذيحق است اگر حقوق من را ندادند آنچه در بانك ملى دارم تقريبا شصت هزار تومان مى‌باشد نورصنم مجاز است آن مبلغ را دريافت دارد و با مسعود و بيژن و شهين به زندگى شرافتمندانه ادامه بدهد و مادرم نيز اگر برادرانم نگهدارى نكردند با تمام ثروتم كه هست برابر شرع قانونى اسلام شريك باشد اگر نورصنم بعد از مرگ من شوهر اختيار نكرد با دو تا پسرانم برادر است و اختيارات زندگى من را عهده‌دار ميباشد و چنانچه شوهر كرد تمام طلاهاى من را كه عبارت است از يك گردن بند طلا و سکه پهلوى به تعداد دوازده عدد و يك گردن‌بند نيم پهلوى به تعداد يازده عدد و يك گردن بند پنچ پهلوى و بازو بند ربع پهلوى و باز هم پنج عدد حلقه طلا بازو بند را در اختيار فرزندان من قرار بدهد و حق قانونى خود را آنچه ذيحق است از لحاظ مهريه به وى پرداخت کنند. 

براى مسعود و بيژن عروسى كردند واجب است تمام حق الزحمه را بطور مساوى‌در بين خودشان يعنى اموال بجا مانده را همگى در يكجا تقسيم نمايند در غير اينصورت چنانچه برادرانم فقط براى خود بطور جداگانه زندگى تشكيل دادند هيچ حقى به گردن من و اولادان من ندارند و فقط ميتوانند يك قطعه باغ پدرشان را تقسيم نمايند و خانه اي كه من احداث كرده ام حق مداخله در آن ندارند اما بعد از مرگ مادرم كه در زمين شاه ولى براى مادرم خانه درست كرده ام فرزندان من حق دارند همان خانه را به جاى پانصد متر مربع از لحاظ حق مادران در اختيار دو برادرانم قرار دهند و بغير از آن برادرانم حق ديگرى ندارند.

براى همسرم و فرزندانم واجب است هر كس بگويد كه من به‌آن‌بدهكار هستم بدون چون و چرا بدهى من را پرداخت نمايد و من با آقاى سراج الدين انصارى حساب دارم و به وى بدهكار هستم از بابت خريد يك قطعه كناره و شيراله خانى به من بدهكار است مبلغ دو هزار و نهصد تومان و ديگر به كسى بدهكار نيستم و از كسى هم طلب كار نيستم بالاخره تذكر ميدهم هر كس بگويد من به وى بدهكار هستم بايستى وجه آن را پرداخت نماييد.

براى همسر و فرزندانم واجب است هر سال در ماه مبارك رمضان براى من و پدرم و مادرم مجلس قرآن خوانى داير نمايند واگر اين كار را انجام ندهيد در آخرت پیش من رو سياه هستيد.

براى فرزندانم واجب است چنانچه براى دخترانم خداى نكرده پيش آمدى باشد با جان و دل از آنان حمايت كنند و اگر اين كار را انجام ندهيد سهميه باغ من را در اختيار سه دختران خود قرار مي‌دهم و پسرانم حق مداخله در آن ندارند.

براى پسرانم و برادرانم و اجب است از دو خواهر خود و از دو عمه خود و به خصوص تمام و آغابيگم اگر خداى نكرده درماندگى براى آنان پيش آمد با جان و دل گرفتارى آنان را برطرف و از آنان نگهدرى نمايند در خاتمه عرايضم همگى عزيزان را به خداوند بزرگ مي سپارم و اميدوارم من را ببخشيد.

 

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده