نامش محرم بود و راهش راه امام حسین(ع)
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید محرم عبداللهی، دوم خرداد 1345 در روستای کرکرق از توابع اردبیل به دنیا آمد. پدرش روح الله، کارگر بود و مادرش حلیمه نام داشت. در نهضت سواد آموزی درس خواند. سال 1363 ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هفتم آبان 1365 در بمباران هوایی اسلام آباد غرب بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او در زادگاهش به خاک سپرده شد.
تولد و دوران کودکی
بهار 1345 در روستای کرکرق از توابع شهرستان اردبیل پسری به دنیا آمد که پدرش روح الله عبداللهی و مادرش حلمیه شعاعی، نام او را محرم گذاشتند. محرم سومین فرزند خانواده بود، خانواده ای که 3 دختر و 6 فرزند پسر در کنار پدر و مادرشان روزهای خوب و خاطره انگیزی را سپری می کردند.
پدر کشاورز بود که به دلیل کمبود زمین و سرمایه معمولاً کارگری می کرد و مادر خانه دار بود که با تربیت 9 فرزند و کمک به شوهرش با نهایت تلاش و کوشش برای خوشبختی خانواده تلاش می کرد. محرم در کودکی پسری آرام و فوق العاده تمیز بود. هر چند از لحاظ اقتصادی ضعیف بودند و در روستا زندگی می کردند اما محرم از ابتدای کودکی به بهداشت و نظافت اهمیت زیادی می داد به دلیل وضعیت اقتصادی و فقر و نداری او امکان آن را نیافت که به مدرسه برود به همین خاطر 8ساله بود که با کمک به چراندن احشام، کمک خود را به خانواده شروع کرد. کمک به امور کشاورزی نیز از دیگر کارهایی بود که به مرور زمان برعهده محرم محول می گردید.
او که پسری مهربان بود و با همه اهل خانواده و آشنایان با صمیمیت و محبت رفتار می نمود علاقه زیادی به عمه اش داشت به طوری که برای او احترام فوق العاده ای قائل می شد و علاوه بر عمه اش، مادر بزرگ خود را هم خیلی محترم می شمرد و دوست می داشت.
در انجام فرایض دینی الگو شده بود
12 ساله بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و 14 ساله بود که جنگ تحمیلی شروع شد. با فعالیت در پایگاههای بسیج در محلات و روستاها او نیز به عضویت بسیج در آمد و با مبانی و اندیشههای انقلابی و اسلامی آشنا گردید. او که از کودکی در خانوادهای مذهبی متولد و بزرگ شده بود اهتمام ویژه به انجام فرایض دینی داشت و 3 روز قبل از ماه مبارک رمضان روزه گرفتن را آغاز میکرد و در خواندن نماز و دیگر مراسم عبادی نیز همیشه پیشقدم بود. اهالی روستا محرم را به خاطر اعتقاد بالایش دوست داشتند و او را به خاطر تقید به مبانی اسلام از کودکی می ستودند و او را به عنوان الگو به فرزندانشان معرفی می کردند. نوجوانی که سواد علمی نداشت ولی اعتقاد به خدا او را الگوی نوجوانان کرده بود.
ازدواج و آغاز زندگی مشترک
18ساله بود که با خانم فریده هاشمپور که دختر خالهاش بود ازدواج کرد. زندگی محرم عبداللهی با خانم فریده هاشم پور حدود 6 ماه طول کشید. یک زندگی ساده و دور از تجملات در خانه پدری که بسیار ارزشمند بود. فریده، دختر خاله اش بود و در خانواده ای مدین و مذهبی پرورش یافته بود و این تربیت اسلامی باب میل محرم بود و زندگی معنوی، آرام و خوبی داشتند.
اعزام به خدمت سربازی و مجروحیت از ناحیه چشم
به همراه 18 نفر از جوانان روستا؛ ناهید جباری، خدمت صابر، محرم جهاندیده و علی فلاحتی، ... عازم خدمت سربازی شدند و به عضویت لشکر 81 زرهی باختران در آمدند. مدت 13 ماه در خطوط نبرد به دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی پرداخت و در درگیری که در منطقه سومار رخ داد از ناحیه چشم ترکش خورد و جهت مداوا به اصفهان و تبریز رفت وقتی که برای مرخصی و استراحت به خانه آمد عمه اش در حالی که سینه خود را می درید با التماس از او خواهش کرد که مواظب خودش باشد و داخل میادین نبرد نرود و خود را از مهلکه برهاند اما محرم عبداللهی به عمه اش می گفت: «عمه جان اگر قرار باشد که شهید شوم اگر حتی مرا داخل صندوق هم بگذارید به شهادت می رسم.»
همه باید به فکر جهاد با دشمن باشیم
او که در اوقات فراغت خود به خانواده رسیدگی می کرد و در سختی ها و مشکلات یار و یاور خانواده بود تنها یک آرزو داشت و آن این بود که به اسلام و انقلاب خدمت کند. او در مقابل آنهایی که از او میخواستند تا مواظب خودش باشد میگفت: «با مواظب بودن کاری درست نمی شود امروز همه باید به فکر مبارزه و جهاد با دشمن باشیم».
او معتقد بود که جبهه ها نباید خالی باشند و مرگ و زندگی ما دست خداست و هیچ کس نمیتواند با نرفتن به جبهه تضمین کند که حتماً زنده می ماند او جوانی تمیز و مرتب بود که دلسوز همه آشنایان بود و هیچکس را ناراحت نمیکرد عاقبت جوان رعنا و رشید اسلام در هفتم آبان 1365 در حالی که به همراه فرمانده شان از کرمانشاه عازم سرپل ذهاب بودند در اسلام آباد غرب بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن و اصابت ترکش راکت های هوایی به شهادت رسیده پیکر پاک این شهید گرانقدر در قبرستان عمومی روستای کرکرق به خاک سپرده شده است.
گل شهید محرم عبداللهی!
مادر شهید میگوید: خوابیده بودم که در خواب دیدم سه زن چادری آمدند و شهادت پسرم را به من تسلیت گفتند من سراسیمه بلند شدم و موضوع شهادت پسرم را به خانواده گفتم. خانواده قبول نکردند و گفتند که حتماً مجروح شده است اما من قبول نکردم و گفتم که پسرم شهید شده است خواب من درست تعبیر شده بود ساعت 2 بعد از ظهر بود که از رادیو نام پسرم را هم در میان اسامی شهدا اعلام کردند.
او ادامه میدهد و میگوید: همان روزها زن عمویش در خواب دیده بود که گل فروشی، گلهایی زیبا بساط کرده و دارد میفروشد. او به طرف گلها رفته و شاخهای انتخاب کرده بود و به گل فروش گفته بود که او آن را میخواهد.
گل فروش به زن عموی پسرم گفته بود که اینها فروشی نیستند این گلها متعلق به شهدا هستند و گلی که تو انتخاب کردهای گل شهید محرم عبداللهی است!و این است سرگذشتی که با خون نوشته شده است سرگذشتی که از عاشورای امام حسین (ع) الهام گرفته شده بود و هیچ نامی سزاوارتر و شایسته تر از محرم برای قیام عاشورا نیست و این چه تناسب زیبایی است که نامش محرم بود و راهش راه امام حسین(ع) و سرنوشت تو سرنوشت امام حسین علیه السلام که به شهادت منتهی شد.
انتهای پیام/