اولین بانوی شهید انقلاب اردبیل
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید «ملکمنظر واحدی» در فروردین سال 1340 در روستای نیارق در یک خانواده پر جمعیت (چهارخواهر و یک برادر) و تقید به آداب و سنن مذهبی به دنیا آمده است. پدرش شغل زغالفروشی با درآمد کم اما پر برکت داشت؛ ملک منظر که دومین فرزند خانواده بود دوره ابتدائی را به پایان رساند؛ ولی به دلیل نبود امکانات و سختی راه و مشکلات از ادامه تحصیل باز ماند.
در یکی از روزها طبق معمول به راهپیمایی میرود؛ کوچههای خاکی روستا پر از جمعیت معترض بود که شعار میدادند. زمزمههای پیروزی و فرار شاه به گوششان رسیده بود؛ در این میان «ملک منظر» تیر میخورد و از ناحیه سر بهشدت زخمی میشود در نهایت، ملک منظر تازهعروس با جنین ششماههای در شکمش نزدیک سحر به شهادت میرسد.
گلی خواهر شهید «ملک منظر واحدی» گفت: پدر و مادرمان با اینکه وضعیت مالی خوبی نداشتند؛ ولی این امر مانع نشد در تربیت صحیح فرزندانشان خللی وارد شود.
وی گفت: در سن پانزدهسالگی پدر زحمتکش و مهربانمان را از دست دادیم و غم ازدستدادن پدر برایش سنگین بود. ولی مادر وظیفه خطیر چرخاندن زندگی را بر عهده گرفت.
واحدی بیان کرد: در همان سال فوت پدر، شرایط ازدواج برای ملک منظر مهیا شد و با مراسم بسیار ساده و بیپیرایه قدم به زندگی مشترک گذاشت. این نهایت ایمان قلبی او را نشان میداد، همسرش هم مثل خودش بسیار مؤمن و معتقد بود که شغل جوشکاری داشت.
وی ادامه داد: میتوان گفت درباره اوضاع کشور از بصیرت بالایی برخوردار بود. میدانست که علاوه بر مردان غیور، زنان هم همیشه در میدان مبارزه حضور دارند که همگام با مردان برای ریشهکنشدن باطل و احیای حق و اسلام کمر همت بسته و وارد مبارزه میشوند.
وی در مورد زنان روستای خود گفت: زنان این را میدانستند که علاوه بر نقش مهم مادری که فرزندان غیرتمندی را در دامان خود پرورش بدهند، خود هم بایستی در مبارزه با ظلم و جور به پا خیزند.
وی از دوران فعالیت خواهرش در مبارزه با رژیم شاهنشاهی گفت: با برپایی مراسمات سوگواری در ماه محرم با یک تیر، دو نشان میزد، هم مراسم عزاداری و روضهخوانی را برپا میکرد و هم چهره رژیم شاهنشاهی را با حرفهای کوبنده و سخنوری خوبش، نمایان میکرد و هدفی را که انتخاب کرده بود بدون تعلل میپیمود. در روز روشن و شب تاریک فعالیت ضد طاغوتی داشت. لباس محلی به تن میکرد، پیراهنهای طبقهطبقه و رنگی که از روی آنها جلیقهای میپوشید و در آستر جلیقه، جیبهایی دوخته بود تا اعلامیهها و عکسهای امام را در آن جاسازی کند. یکی از خانههای روستائیان را برای مدرسه راهنمایی پسرانه اجاره کرده بود آن مدرسه پنجره نداشت و از این موقعیت، نهایت استفاده را برای دادن اعلامیهها و عکس امام به نوجوانان و جوانان میکرد و با این کار موجب بیداری و آگاهی آنان میشد.
وی اظهار داشت: رسالت خطیری را انتخاب کرده بود. به امام خمینی لبیک گفته بود و در حد توان به اسلام و انقلاب خدمت میکرد. به جوانان میآموخت که تنها دانستن کافی نیست. درست است که باید علم داشته باشیم؛ ولی اگر همراه عمل نشود نمیارزد. گفتههایش برگرفته از آیههای قرآنی بود. میتوان ایشان را پیشاهنگ زنان روستا خواند که به خانمهای دیگر برای انتخاب هدفشان قوت قلب میداد و آنان را ترغیب میکرد.
واحدی ادامه داد: خصوصیات اخلاقی بسیار پسندیدهای داشت. هرچند زندگی بر وفق مرادش نبود، هرچند شرایط برای باحجاب بودن سخت بود و در کارها اخلاص داشت. هر کاری که میکرد برای رضای خدا و تقرب به درگاه الهی بود.
وی از روز شهادت خواهرش گفت: بعدازظهر روز ۱۸ دیماه سال ۵۷ بود که طبق معمول باز راهپیمایی شروع شد افراد حاضر در راهپیمایی با سنگ از خود و سایر مردم دفاع میکردند و سربازان رژیم هم شروع به تیراندازی کرده چند نفر از مردان تیرخورده و زخمی شدند، «ملکمنظر» که برای نجات برادرمان به جلوی مدرسه رفته بود توسط مأمورین رژیم مجروح شد و بهخاطر خونریزی زیادی که داشت نتوانست دوام بیاورد به مقام رفیع شهادت نائل آمد و جنین ششماههاش را هم فدای انقلاب و اسلام کرد.
انتهای پیام/