نوید شاهد - از شهید «محمدهاشم بوربور حسینبیگی» روایت شده است: «از روزنهِ گونیهای پر از ماسه نوری گونههایش را نوازش میدهد. محمدهاشم غلتی میزند و از جایش بلند میشود. به سمت تانکر آب میرود تا مثل هر روز صبح وضو بگیرد و کمی با خدایش خلوت کند. هنوز به تانکر آب نرسیده است که صدای وحشتناکی او را به زمین میاندازد. هر چه تلاش میکند نمیتواند از جایش بلند شود...» ادامه ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.