قسمت هجدهم
آزاده و جانباز شهید «شهاب رضاییمفرد» روایت میکند: «هنگام غذا خوردن با افراد گروه آشنا شدم، یکی از آنها ابوالفضل اهل اصفهان بود. بعد از غذا چای آوردند، لیوانهای چای را که در داخل کیسه بود درآوردیم. یک لیوان چای سهم ما بود ما چای را با قند میخوردیم، ولی آنها شکر را در داخل چای میریختند آن هم خیلی کم اما برای ما که چند روزی گرسنه و تشنه بودیم و کتک مفصلی هم خورده بودیم اردوگاه حکم بهشت را داشت.» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد میخوانید.