خاطرات شهید عبدالله کاتبی

خاطرات شهید عبدالله کاتبی
قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»

راه صدساله رو یک‌ شبه می‌ری

پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»
قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»

حنای عراقی

مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. می‌بینی عراقی‌ها چه حنایی سرمون می‌مالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
طراحی و تولید: ایران سامانه