خاطرات شهید بهرام امیدیان

خاطرات شهید بهرام امیدیان
قسمت دوم خاطرات شهید «بهرام امیدیان»

بوی نان مادر

مادر شهید «بهرام امیدیان» می‌گوید: «در همین فکر‌ها بودم که بهرام با سینی چای داخل اتاق شد و گفت: خسته نباشین مادر! خاکستر تنور رو گرفتم و آماده‌اش کردم تا بوی نان‌های شما، همه محله رو پر کنه.»
قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»

بهترین قدردانی از مادر

مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل می‌کند: «گفتم: چرا خوراکی‌ات رو برای من می‌یاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
طراحی و تولید: ایران سامانه