جانباز اعصاب و روان

جانباز اعصاب و روان
قسمت پنجم خاطرات شهید «حسین عابدینی»

انگار می‌دانست وقت سفر آخرت رسیده است

مادر شهید «حسین عابدینی» نقل می‌کند: «مثل مرغی که سرش را کنده باشند، بال‌بال می‌زد. با هزار زحمت انداختنش توی ماشین و بردنش بیمارستان فاطمیه. بین راه از همسرش خواسته بود: بگو من رو ببرن دیباج پیش بابات. پدر رقیه دیباج دفن بود. انگار می‌دانست که دیگر وقت سفر آخرت رسیده است.»

حس کردم در پناه امام زمان(عج) هستیم

همسر شهید «حسین عابدینی» نقل می‌کند: «وقتی برگشتیم، کاروان رفت و ما مانده بودیم تنها در کشور عراق. بی سر و صدا دست به سوی حجت خدا، امام زمان(ع) دراز کردم. لحظه‌ای بعد آرامش وجودم را پر کرد. فهمیدم که تحت حمایتیم. عراقی‌ها ما را همراه کاروانی دیگر فرستادند.»
پدر جانباز هفتاد درصد اعصاب و روان

جنگ در خانه جانبازان اعصاب و روان تمام نشده است

«محمدکاظم گلشن» پدر سه جانباز که یکی از پسرهایش به نام حبیب جانباز اعصاب و روان است، بیان می‌کند: «زندگی با جانباز اعصاب روان بسیار سخت است. در خانه‌هایی که جانباز اعصاب و روان دارند جنگ هنوز تمام نشده است.»

تصاویر| اجرای گروه نمایش «ستاک» در مدرسه شاهد

اجرای گروه نمایش «ستاک» تحت عنوان قاصد، با موضوع زندگی نامه جانباز اعصاب و روان که در دوران دفاع مقدس نامه رسان لشکر 41 ثارالله بود، در مدرسه دخترانه شاهد دوره اول برگزار شد.
فرزند جانباز ملایری؛

مسئولان سنگ‌ها را از جلوی پای ورزشکاران بردارند

نوید شاهد_ حسین بهرام طجری جوان خوش آتیه و ورزشکار ملایری از دغدغه‌ها و مشکلات قشر مظلوم ورزشکار و عدم حمایت مسئولان می‌گوید.
معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران

مظلومیت جانبازان اعصاب و روان وصف ناشدنی است

نوید شاهد - سردار یعقوب سلیمانی، معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران در بازدید از بیمارستان جانبازان اعصاب و روان «صدر» با تاکید بر این که خدمت به جانبازان توفیق بزرگی است، اظهار داشت: مظلومیت جانبازان اعصاب و روان وصف ناشدنی است.

ایثار تا بهشت| اهدای عضو آخرین گام در راه ایثار

شهید "علی داودآبادی" جانباز 70 درصد جنگ تحمیلی بنا بر وصیتش اعضای بند خود را به نیازمندان اهدای عضو بخشید.
تقدیم به جانبازان مرکز توانبخشی ایثارگران شهید پاریاب اردبیل

تو از کدامین دیار آمده ای؟!

به کدامین لحظه ها فکر می کنی در اعماق وجودت چه رازی نهفته که این چنین تو را مقاوم کرده است.

گفتگو با همسر جانباز اعصاب و روان / زندگی با همه تلخی شیرین می چرخد

وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد خیلی از مردان این خاک و بوم هر چه داشتن و نداشتن گذاشتند و رفتند. جنگدیدند و دفاع کردند خون ایثار کردند شهید شدند، دست و پایشان را از دست دادند، شیمیایی شدند اما عده ای در میان ماندند، انتظار کشیدند، خون دل خوردند و هنوز هم که هنوز است بی صدا و خاموش روز را به شب و شب را به روز می رسانند. اینان کسانی نیستند جز همسران جانباز، آنان بی آنکه بدانیم در خط مقدم فداکاری و اوج ایثار گام برمی دارند و هر لحظه ذره ذره وجودشان را برای آرامش و آسایش همسرشان فدا می کنند.
طراحی و تولید: ایران سامانه