خاطرات دفاع مقدس - صفحه 24

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات دفاع مقدس
با لهجه ی شیرین زابلی گفت: من از زابل آمده ام که اسلحه ی پسرم را بردارم تا به زمین نماند و من می خواهم انتقام خون فرزندم را از دشمن بگیرم.
کد خبر: ۳۹۴۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۸

وقتی اسیر عراقی را دیدم از دیدن هیکل بسیار درشت وی تعجب کردم و گفتم: علی اکبر حق داری نفس نفس بزنی، این بنده خدا که دو برابر تو وزن دارد.
کد خبر: ۳۹۴۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۰

روایت به محاصره در آمدن صدام در عملیات فتح المبین
جداي از پيروزي چشمگير رزمندگان گردان حبيب، بعدها اهميت اين مقطع از جنگ بيشتر روشن شد. طبق اعترافات فرماندهان نظامي و مقامات سياسي رژيم بعث در آن روز ( 8فروردين 1361- مرحله چهارم عمليات فتح المبين) چيزي نمانده بود، صدام به اسارت بچه هاي گردان حبيب درآيد!
کد خبر: ۳۹۱۹۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۶

با چشم هایی که پر از اشک شده بود، ادامه داد: ما این آب گل آلود را داریم ولی امام حسین ع و یارانش توی کربلا همین آب گل آلود رو هم نداشتند.
کد خبر: ۳۹۱۸۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۲۴

بعثی ها یک سید روحانی به نام موسویان را گرفته اند و داد می زنند که بیائید یک خمینی بزرگ را گرفته ایم.
کد خبر: ۳۸۹۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۳۰