شکنجه اسرای ایرانی

شکنجه اسرای ایرانی
روایتی خواندنی از «عباس قادری» آزاده کرمانشاهی؛

شکنجه تا سر حد مرگ/ مقاومتم، بعثیون را خسته کرد

«عباس قادری» آزاده کرمانشاهی می گوید: مرا به محوطه ی اردوگاه بردند چند بعثی کابل به دست هم منتظر ایستاده بودند. سرهنگ بعثی جلو آمد و گفت: نترس، کاری نداریم! فقط به نام صدام این قطعه بلوک را بردار و جا به جا کن من روی زمین آب دهنم را انداختم و صدام را لعنت کردم...
روایتی خواندنی از شهید «سیدمصطفی هاشمی نژاد» در ادامه می خوانید؛

رد پای شکنجه های رژیم بعثی!

هشت سال بعد ، وقتی آزادگان به میهن اسلامی بازگشتند ؛ مصطفی نیز جزو اسرای آزاد شده بود . او با چهره ای تکیده و اندام لاغر خود ، رد پای شکنجه های رژیم بعثی را به وضوح نشان می داد . او در اسارت آن قدر شکنجه شده بود که نای راه رفتن و پیاده شدن از اتوبوس را نداشت . از دیدن خانواده به وجد آمده بود ؛ اما نمی توانست جای زخمایش را به خانواده نشان دهد . نمی توانست درباره رویدادهای تلخ اسارت بگوید . مصطفی خود را خوشحال و شاد نشان می داد ؛ تا این که یک روز همه متوجه زخم های عمیق سید شدند .

ناگفته هایی از جنایایت و شکنجه بعثی ها در زندان موصل به روایت آزاده کرمانشاهی

از سن 19 تا 29 سالگی به اسارت عراق درآمدم اما چون هدفم مقدس بود هیچگاه در این مدت اسیر بودن را حس نکردم. بعثی ها داربستی داشتند که پاهای ما را به آن بسته و با کابل می زدند آنقدر می زدند که حتی بعضی از بچه ها تا 24 ماه حتی نمی توانستند راه بروند.
طراحی و تولید: ایران سامانه