خاطرات شهید رضوی

خاطرات شهید رضوی
خاطرات شهید رضوی/(20)

شوخی با برادر/ "ببرش خط، شهیدش کن و بیاورش"

روزی شهید رضوی درباره برادرش شوخی کرد و به همرزمش گفت: "این اخوى مرا ببرش خط، شهیدش کن و بیاورش."
خاطرات شهید رضوی/(19)

می‌خواهم در جهاد سازندگی خدمت کنم

همرزم و دوست شهید رضوی تعریف می‌کند: یک روز مواجه شدیم با حضور یک جوان رشید و با انگیزه‌ای که اعلام آمادگی کرد که من آمدم و می‌خواهم در جهاد سازندگی خدمت کنم. ایشان کسی نبود جز سید محمدتقی رضوی.
خاطرات شهید رضوی (6)؛

خواهر شهید/ هجرت کرد تا سوء استفاده از بیت‌المال را نبیند

خواهر شهید رضوی، در خاطراتی از برادرش می‌گوید: یکبار متوجه شدیم آقا سید محمدتقی به خاطر سوء استفاده برخی از همکارانش از بیت المال، ناراحت شده بود و از آنجاکه آنها به حرفش گوش نمی‌دادند، چاره‌ای جز هجرت ندیده بود و دیگر به محل خدمت قبلی برنگشت.
خاطرات ناب شهید محمد تقی رضوی/5

برادرت را خوب ببوس! شاید این آخرین دیدار باشد

سیدرضا رضوی در خاطره‌ای از برادرش هنگام خداحافظی نقل می‌کند: برادرم در آخرین خداحافظی مطمئن بود که دیگر همدیگر را نمی‌بینیم. گویا از چیزی خبر داشت که ما نمی‌فهمیدیم.
سردار شهید محمد تقی رضوی و زندگی با دو پتو

حیرت مادر فرمانده مهندسي جنگ جهادسازندگي از زندگی فرزندش

مادر شهید: از زندگی تقی تصور دیگری داشتم، برای همین در لحظه ورود به منزلش متحیر شدم و بی‌اختیار قطرات اشک از گوشه‌ی چشمم سرازیر شد، چرا که زندگی تقی خیلی ساده‌تر از آنی بود که فکرش را می‌کردم.

سردار شهید محمد تقی رضوی در مقابل پسر شاه (1)

وقتی قرار بود پسر شاه، مدال‌ها را به گردن ایشان بیندازد، شهید رضوی با شجاعت مدال را می‌گیرد و خودش به گردنش می‌اندازد.
طراحی و تولید: ایران سامانه