خاطره خودنوشت شهيد هاشمعلی قدم خير قسمت «4»
شهيد «هاشمعلی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ما به ستون يک به خط مقدم رفتيم و به هر 7 نفر ما يک سنگر دادند که بعد از آن به تعمير سنگرهای خود پرداختيم در آن جا گلولهها کنار سنگرهای ما میخورد و هيچ آسيبی به ما نمیرسيد. اين ها همه عنایت امام زمان هست. در اين جا گلوله مانند باران میآيد...»متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۴
خاطره خودنوشت شهيد هاشمعلی قدم خير قسمت «4»
شهيد «هاشمعلی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: « شب هشتم آذرماه 1360 شب حمله نيروهای اسلام به نيروهای کفر شروع شد که ما تغيير سنگر داديم و بولدزر جادهای را که ما پشت آن قرار داشتیم باز کرد، بعد از آن به نيروهای دشمن حمله کرديم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۴
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۰
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
شهيد «هاشم علی قدم خير» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبح ساعت 4 بلند شديم و نماز خوانديم و از پايگاه تا رود کارون دويديم و نرمش کرديم و بعد صبحانه خورديم بعد از صبحانه لباس گرفتيم و بعد رفتيم تاکتيک و ساعت 12 آمديم و...»متن کامل قسمت دوم خاطرات این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۵۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۲
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهاردهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «آری چه زيباست ما هم اگر سعادت داشته باشيم روزی پيروز شويم و در جنگ باشيم و شهيد شويم که ياران پيامبر چنين شدند...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۶
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهاردهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «آری چه زيباست ما هم اگر سعادت داشته باشيم روزی پيروز شويم و در جنگ باشيم و شهيد شويم که ياران پيامبر چنين شدند...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۵
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دوم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «من دنبال کسی میگشتم؛ برادرم را میگويم، در مقر نتوانسته بودم او را پيدا کنم، وقتی از مقر به طرف جاده کربلا(جبهه کوشک میآمديم) من او را در جايی که پيراهن سفيد به تن و چفيه قرمزی دور گردن داشت...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۴
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «35»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «خمپاره منور 30 گلوله برايم رسيده بود، خيالم از هر جهت راحت شد و شب 25 اسفندماه، شبی مهتابی با لکههای ابر بود ولی هوا کلاً خوب بود. در پايگاه من خبری از درگيری نبود، ولی در پايگاه 7 درگيری به شدت ادامه داشت و طرفين درگيری آتش خود را بروی هم باز کرده بودند...» قسمت سی و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۵۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «17»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «باد سختی میوزيد و هوا سرد بود ولی اتفاق قابل ملاحظهای نبود و ضمن سرکشی به نگهبانها و اطمينان از بودن آنها در سر پست، ماه را ديدم که از پشت کوه آرام به بيرون خزيد و مهتابی روی تپهها را فرا گرفت من داخل سنگر شدم و...» قسمت هفدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۴
خاطره خودنوشت شهيد رستمی قسمت «14»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «به پادگان رسيديم پادگان مالامال از گِل بود که در اثر بارندگی و خاک به وجود آمده بود، در حضور فرمانده گردان من از طرف همه سر صحبت را آغاز کردم و همه گوش میدادند، سکوت خاصی حکم فرما بود؛ بعد از پايان صحبتهای من بقيه فرماندههان نيز پيشنهادهايی داشتند که مطرح شد...» قسمت چهاردهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۱
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «8»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «چيزی به عيد نمانده است و ما بی خبر از همه چيز، نمیدانم در اين سلول در اين هوای سرد و بارانی که جای نشستن نداريم و نفت هم نيست چگونه مراسم را يعنی مراسم عيد را برگزار نمائيم...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۷۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۷
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «7»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «هنوز هليکوپتر پرواز نکرده بود که چند دقيقه بعد صدای خمپاره شنيده شد که دشمن بعث به مقر ما پرتاب شد فوری همه آماده باش شدند با تمام تجهيزات...» متن کامل خاطره هفتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۷۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «5»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «یکی از بچهها که در سلول بود و رفته بود صبحانه بگيرد و در سلول آن را روی زمين ريخته بود و بعد ما که آمديم گفتيم: صبحانه گرفتی؟ گفت بله ولی مربا ريخت روی زمين، گفتيم از دوباره گرفتی؟ گفت نه جمعش کردم! که يک جوک تاريخی گفت که نظريش پيدا نمیشد...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۷۰۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۶
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «3»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برف همه جا را پوشانده بود هوا خيلی سرد بود، من به اتفاق يکی از بچهها وارد سنگر بچههای ديگر شديم و...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۶۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۵
خاطره خودنوشت شهيد رحمتاله برزگر «1»
شهيد «رحمتاله برزگر» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ناهار را در انديمشک خورديم و بعد حرکت کرديم؛ هوا خيلی سرد شده بود، ساعت 8 شب بود که با بچه ها آواز میخوانديم و پاهايمان حسابی يخ کرده بود، چيزی نمانده بود که اشک هايمان سرازير شود که...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۶۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴