آرامشم را مدیون فرزند شهیدم هستم
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید غلامحسین شاکری، دوم اسفند 1345 در روستای کنزق از توابع شهرستان سرعین به دنیا امد. پدرش ابراهیم، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و نهم تیر 1366، در قصر شیرین توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شکم شهید شد. مزار در وی گلزار شهدای روستای کنزق واقع است.
مادر شهيد میگويد: در روستا، مغازهای داشتيم که معمولاً غلامحسين در مغازه مینشست و به ما کمک میکرد. يک روز که خودم هم در مغازه بودم، زن همسايه، تخم مرغی آورد و مقداری زردچوبه خواست. غلام فوراً مقدار زيادی زردچوبه به او داد که برابر با قيمت ده تخم مرغ میشد!
عصبانی شدم و گفتم: مگه سر گنج نشستهایم؟! از کیسه خلیفه میبخشی!؟
غلامحسين، لبخندی زد وگفت: به شکرانه آنچه خدا به ما داده بايد شاکر باشیم و در حد وسعمون بخشش کنيم. همین که محتاج خودشیم و به کسی احتیاج نداریم، جای شکرش باقیه. خدا کریمه، بندههاش هم باید کریم باشن. با بخشش، چیزی از ما کم نمیشه. خدا خوشش میاد و خیر و برکت توی زندگی ما جاری میکنه.
هاج و واج مانده بودم. غلامحسین با سن کماش به من درس زندگی و بندگی میداد اما من قبول نمیکردم و گفتم: خوب ما هم باید سود بکنیم و چرخ زندگیمون بچرخه.
وقتی خبر شهادتش را آوردند. به خاطر اینکه اهل بخشش و احسان بود. احسان شهید دادیم. اما نبودنش را نمی توانستم تحمل بکنم و کفری شده بودم. طوری که مدام بد و بیراه می گفتم.
يک شب به خوابم آمد و گفت: مادر جان! به جای ناشکری و بد و بیراه، ذکر بگویید.
از خواب بلند شدم وخوابم را به همسرم تعريف کردم. جواب داد: غلامحسين، راست میگويد و تو نبايد این همه ناشکری بکنی.
غلامحسین، از کودکی راهنمای من بود و حالا هم که شهید شده، باز راهنمای مادرش هست. بعد از آن رویای صادقانه، ديگر هيچ وقت به خاطر پسرم به کسی بد و بيراه نمیگویم و با خواندن قرآن و ذکر، آرامشی خدایی در وجوم نشسته و این آرامش را مدیون فرزند شهیدم هستم.