شهادت در روز یازدهم محرم
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید«حیدر توکلی» از آغاز جنگ در منطقه بود و یازدهم محرم در تپه ساران به شهادت رسید.
زندگی نامه شهید حیدر توکلی:
روستای هشتجین خلخال، بهار زیبایی دارد و در اردیبهشت، عین بهشت است. شانزدهمین روز دومین ماه سال 1334، از روزهای به یاد ماندنی و پر از خاطره شیرین برای خانواده ستار توکلی است.
ستار، نماز عشاء را خوانده و مشغول مناجات بود که با ناله همسرش، به سمت او برگشت. موقع ادای نماز، بچه به دنیا آمده بود و ستار متوجه نشده بود. از خوشحالی، هر دو دستش را به سمت آسمان گرفت و خدا را شکر کرد.
فردا، ستار بچه را روی دستش گرفت و در دو گوش پسرش اذان و اقامه خواند و گفت: اسمت رو حیدر می ذارم. تا مثل امام اولمون، عادل و جوونمرد باشی. از خدا می خوام قدرتی بهت بده که بتونی در خدمت اسلام باشی و روی من و مادرت رو سفید بکنی.
حیدر، در کنار خانواده خون گرم، بالید و بزرگ شد. برادرش تیمور، جعغر و خواهرش، بهترین دوستهای او بودند. در کوچه پس کوچههای هشتجین بازی میکردند و زندگی با نشاط و شادی جریان داشت.
سال 1339، به مدرسه رفت. در دبستان هشتجین مشغول تحصیل دانش شد. سوم ابتدایی میخواند که همراه پدرش برای کمک به مستمندان، شب به در خانه آنها رفت. ستار با این کار میخواست پسرش را طوری تربیت بکند که مثل امام علی(ع) باشد. او با این عمل، الگوی فرزندش را معرفی کرد و حین پخش مواد غذایی به مستمندان به حیدر توضیح داد و گفت: پسرم این خصلت امام و مقتدای ما حضرت علی(ع) هست و ایشان برای کمک به مستمندان به در خانه آنها میرفتند و این کار را شبانه انجام میدادند.
حیدر، با این تربیت، بزرگ و محبوب مردم شد. پدرش، بهترین معلم و مربی او بود. اما دست تقدیر، سرنوشت زندگی را طور دیگری رقم زد. ستار در عین جوانی، چشم از دنیا بست و حیدر، بهترین مربی و محبوب ترین انسانی را که عاشقش بود از دست داد.
تحمل این درد، بسیار سخت و دشوار بود. حیدر، ضمن تحصیل، برای تامین امرار معاش خانواده مشغول کار شد. با مشقت بسیار زیاد، ضمن تحصیل علم، کار کرد و مدرک سوم راهنمایی را هم گرفت. برای ادامه تحصیل، با برادرش جعفر، نزد برادرشان تیمور که در دانشگاه کشاورزی کرج درس میخواند، رفتند.
حیدر، وابستگی عاطفی به مادر و خواهرش داشت و نتوانست دوری را تحمل بکند و پیش خانواده برگشت. مادرش گفت: میدونم من و خواهرت رو خیلی دوست داری. اما پدرتون میخواست شما درس بخونین و برای خودتون کارهای بشین. پس برو و درسات رو ادامه بده.
حیدر قبول کرد و برای ادامه تحصیل به رشت رفت. در شرکت آب و فاضلاب کار کرد و ضمن کار، درساش را هم خواند. هر هفته به مادر و خواهرش سر میزد و هفتهای نبود که به هشتجین نیاید.
سال 1354 دیپلم گرفت و آماده اعزام به خدمت سربازی شد. خدمت سربازی به تندی برق و باد گذشت. سال 1356، بعد از اتمام خدمت، به تهران رفت و در اداره مخابرات نظام آباد استخدام شد.
بهمن 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. انقلابی که جوانان کشور در آن نقش اساسی داشتند و حیدر جزو جوانانی بود که قبل، حین و بعد از انقلاب در همه صحنهها حضور فعال داشت و به عنوان یک جوان انقلابی شناخته شده بود.
همین احساس مسئولیت، باعث شد که حیدر، با آغاز جنگ در31 شهریور 1359، بلافاصله در مهر ماه به جبهه اعزام شد. آرپی جی زن قهار و قهرمان هشتجینی، در بیست و هشتم آبان 1359 مصادف با یازدهم ماه محرم، در تپه ساران به شهادت رسید.
پیکرش مانند مولایش بر روی خاک ماند و بیستم اردیبهشت 1375، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.