شهید حسن مقیم امانی، قبل از آخرین اعزام گفت: آرزویم شهادت است.

آرزوی شهادت

به گزارش نوید شاهد اردبیل؛ شهيد حسن مقيم اماني، اوّل شهريورماه 1354 در يک خانواده مذهبي متولد شد. پدرش رحمان، دست فروش بود و مادرش ياقوت دانش مقدم نام داشت. هشتمين فرزند از يک خانواده چهارده نفري بود .

خاطرات کودکی به روایت برادر


  برادر بزرگ شهيد جليل مقيم اماني مي گويد: از همان کودکي با هم در کوچه و خيابان بازي مي کرديم. آن موقع کنار خيابان جدول کشي مي شد؛ وقتي پيمانکارها بلوک‌ها را کنار خيابان مي ريختند ما روي بلوک ها اسم مان را مي نوشتيم. حالا هم روي آن بلوک ها اسم من و حسن هست. در زمستان ها در سراشيبي کوچه‌ها سپر ماشينها را مي گرفتيم و سُر مي خورديم و دنبال آنها روي برف کشيده مي شديم.

دوران ابتدایی

 مهرماه سال1360 راهي مدرسه ابتدايي کريم زاده شد. مدرسه درست در مقابل خانه مان قرار داشت. اکثر دانش آموزان مدرسه را مي شناخت و همين امر باعث مي شد که دوستان خيلي زيادي داشته باشد. حسن از نظر جثه بزرگتر از سنش به نظر مي رسيد. چهار شانه و قوي هيکل بود و علاوه بر اينها رزمي کار بود و همه اينها باعث مي شد که دوست داشتني و مورد احترام باشد. بلافاصله بعد از مدرسه با برادر و دوستان خود به بازي مشغول مي شد. سالها يکي پس از ديگري سپري ميشد و حسن دوره ابتدايي را به اتمام رساند امّا وضعيت نامساعد اقتصادي خانواده باعث شد که حسن به فکر کار کردن بيفتد تا شايد باري از دوش پدر زحمتکش خود بردارد.

ترک تحصیل و کار برای تامین معاش خانواده

   حسن، برای کمک به تامین امرار معاش خانواده، مدرسه را براي هميشه ترک کرد. به کارهاي زيادي از جمله دست فروشي مشغول شد. همه اوقات فراغت خود را به ورزش کنگ فو مي پرداخت و حتي شالبند سياه اين رشته را هم کسب کرده بود.
برادر شهيد جليل مقيم اماني مي گويد: شهيد در شرکت ناسيونال کار مي کرد و از آنجا بوش پنيونهاي از کار افتاده را به خانه مي آورد با سوپاپ آنها گوشت کوب درست مي کرديم و با پيستونها حسن براي خودش دمبل و هالتر مي ساخت.  بزرگ که شد مهربانتر هم شد به طوري که چه در محيط کار و چه در باشگاه همه مجذوب مهرباني و ادب حسن مي شدند . اما بيشتر از همه به پدر ومادرش احترام مي گذاشت وبه گفته پدرش آنقدر با حيا بود که وقتي با ما صحبت مي کرد به چشمان ما نگاه نمي کرد . 

ارادت به امام حسین(ع) و سردستگی عزاداران شهدای کربلا

ارادت خاصي به امام حسين (ع) داشت به طوري که در ماه محرم با بچه هاي محله و باشگاه، هئيت سينه زني جداگانه اي تشکيل مي دادند که شور وشوق خاصي داشت و حسن سر دسته عزاداران مي شد شهيد بعدها در ايلام نيز با به راه انداختن هيت هاي سينه زني اسم و رسمي در پادگان براي خودش به دست آورده بود.

اعزام به خدمت سربازی و آرزوی بزرگ


سرانجام موقع سربازي اش فرا رسيد. از طريق سپاه پاسداران اردبيل براي خدمت به وطن پس از سپري کردن دوران آموزش نظامي به دهلران اعزام شد. در آنجا نيز دست از ورزش بر نمي داشت و همواره اوقات فراغت خود را به تمرين کنک فو مي پرداخت.
بزرگترين آرزوي شهيد اين بود که يک باشگاه باز کند و شاگرداني تربيت کند که به درد جامعه بخورند. روزها سپري مي شد و داشت خدمت حسن به آخر مي رسيد.

رویای صادقانه مادر 

مادرش می گوید: خسته بودم. رفتم در يکي از اتاقها خوابيدم. در خواب ديدم که صدايي به من گفت مي خواهم پسرت حسن را از تو بگيرم! گفتم: خودتان او را به من داده ايد اختيارش هم دست خودتان است و سراسيمه از خواب پريدم و شروع به ناله و شيون کردم و رفتم چند جرعه آب نوشيدم. در اين هنگام، دخترم که ازدواج کرده بود پيش من آمد و مرا آرام کرد. حسن که خواب بود بيدار شد و پيش ما آمد. گفتم: حسن، خواب ديدم که شهيد شدي! هيچ حرفي نزد حتي يک کلمه، فقط گفت: من آرزویم شهادت است. مرخصي اش تمام شد و به دهلران رفت .

خبر شهادت

چهار روز بعد، حسن با خانه تماس گرفت و حال همه را پرسيد و آخرش هم گفت: مي خواهم با برادرم جليل حرف بزنم . گوشي را به جليل دادم اما خط قطع شد و ديگر نتوانستيم با حسن تماس بگيريم. چند روز بعد پيکر پسرم را آوردند.

حسن مقيم اماني در تاريخ هفدهم خرداد 1375 در منطقه عملياتي چنگوله، در حين ماموريت در اثر تصادف خودرو به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پيکر مطهرش پس از بازگشت به اردبیل بعد از تشييع با شکوهي در گلزار شهداي قاسميه شهرستان اردبيل به خاک سپرده شد.

 

انتهای پیام/

 

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده