«ایرج» یک مرد به تمام معنا بود
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید ایرج نوروزیفر» سیام فروردین ۱۳۴۴ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش صفر و مادرش زهرا نام داشت. دانشآموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفدهم مرداد ۱۳۶۲ با سمت تیربارچی در مهران توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به سر و دست، شهید شد. مزار او در امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد. برادرش کیومرث نیز به شهادت رسیده است.
با پای خودش آمد
من داور بازی بودم. ایرج در مقابل بازیکنی حرکتی انجام داد و من به او کارت زرد دادم. ساعت ده شب، ایرج به منزلمان آمد.
جلوی در ایستاد و گفت: «کیومرث گفته شما فردا عازم جبهه هستید، اومدم برای عذرخواهی.».
گفتم: «عیبی نداره، تلفن هم میزدی کافی بود.»
گفت: «کیومرث گفته حتماً حضوری معذرت بخوام.»
صورتش را بوسیدم و گفتم: «زحمت کشیدی تا این جا اومدی!» از طرفی خوشم آمده بود که حرف کیومرث برایش ملاک بود. از طرف دیگر از اینکه مغرور نشده بود و با پای خودش برای عذرخواهی آمده بود، برایم جذابیت داشت.
(به نقل از دوست شهید، کاظمی)
نمازهای خالصانه
وقتی خواست به جبهه برود مرا صدا زد تا کنارش بنشینم. گفت: «بیا اینجا بنشین کارت دارم.»
نشستم و گفت: «نکنه از رفتن من گریه و ناراحتی بکنی. همیشه بگو توکل به خدا! بچهام رو به خدا سپردم.»
من هم گفتم: «مادرجان! تو الان درست رو بخون. برای جبهه رفتن، بچهای هنوز.»
آرام گفت: «نگو بچهای!» وگرنه خودم میدانستم پسری که از هفت سالگی نماز میخواند و با آن سن کمش، نمازهایش طولانی و خالصانه بود یک مرد به تمام معناست.
(به نقل از مادر شهید)
شخصیت نترسی داشت
ایرج شخصیت نترسی داشت. در دل شب میرفت برای سنگرهای کمین. در عملیات والفجر سه هم نتیجه شجاعتش را دید. تیربارچی بود و دقیق میزد. در آن عملیات وقتی در خاکریز مشغول تیراندازی بود، گلولهای مستقیم به شکمش خورد. در همان موقع به کیومرث خبر دادند. به محل شهادت آمد. با چفیه خودش شکم آسیب دیده ایرج را بست. وقتی این کارها را میکرد، کوچکترین اخم و ناراحتی در چهره نداشت و ذرهای اشک نریخت. مطمئن و آرام ایراج را سوار آمبولانس کرد.
(به نقل از دوست و همرزم شهید، جواد مهرکوشان)
برخورد جدّی و سختگیرانه با برادر
من و ایرج با هم در یک گردان بودیم. در عملیات بستان از ناحیه کمر مجروح شده بودم. به همین علت در آموزش و برنامه صبحگاهی عملیاتی رزمی کمتر شرکت داشتم، ولی کنار گردان بودم. کیومرث را از آنجا دیدم که گفت: «سعی کنید در عملیات و مانورها از ایرج استفاده کنین و برایش سخت بگیرین!»
این قضیه برای من سؤال بود که در مقابل اصرارها و سفارشهای والدین در مورد مراقبت از بچههایشان، کیومرث تأکید زیادی روی برخورد جدّی و سختگیرانه با برادرش داشت.
(به نقل از همرزم شهید، سید اسماعیل سیادت)
انتهای متن/