هنر یکی از بهترین راههای ارتباطی برای معرفی قهرمانان یک کشور است. غفلت و کمکاری فرهنگی باعث شده تا ما آنطور که باید و شاید نتوانیم این قهرمانان را به نسلهای بعدی معرفی کنیم و ابعاد شخصیتیشان را نشان دهیم.
وقتی خبر دادند که محسن وزوایی از تهران می آید ما با حاج احمد متوسلیان به استقبال ایشان رفتیم، شب جلسه ای داشتیم و در مورد منطقه صحبت کردیم و محسن گفت: برای من مهم نیست، مهم این است که من در عملیات مهم باشم
بیستم خرداد سال 1361، یک روز قبل از اعزام، رزمندگان در پادگان امام حسین (ع) تهران به دستور حاج احمد گرد هم آمدند تا آخرین اتمام حجت ها برای آن ها گفته شود.
همراه حاج احمد برای بازرسی به یکی از پایگاه های مرزی رفتیم، سر ظهر بود. آن ها از حاج احمد خواستند تا نهار را پیششان باشد. التماسش می کردند. قبول کرد و گفت: «باشه، ناهارو با شما می خورم» سفره پهن شد و غذا را آوردند.
مردم! انقلاب یعنی قرآن، قرآن یعنی مردم حضرت رسول، یعنی آبادی، نعمت و امنیت برای شما و بچه های معصوم تون. از ضد انقلاب نترسین. شما کُردین، از شجاع ترین مردم این مملکت، به ذلت تسلط یک مشت بی دین تن ندین.
از کنار جاده رد می شدیم که حاج احمد، یک جوان بسیجی را دید که اسلحه اش را به شکل نامناسبی حمل می کرد. رفت جلو و با صدای بلند به او گفت: «برادر من! مگه تو بسیجی نیستی؟ این چه وضع حمل اسلحه اس؟
در دی ماه 1359به دستور بنی صدر، سپاه مورد تحریم تسلیحاتی قرار گرفت. در آن مقطع تنها ملجا و مرجع سرداران سپاه غرب، فرمانده بزرگ سپاه غرب کشور، محمد بروجردی بود.
همراه حاج احمد با لباس کُردی، کنار جاده ایستاده بودیم که ماشینی به ما نزدیک شد. دو نفر از افراد کومله داخل ماشین بودند. آنها به خیال اینکه ما هم از خودشان هستیم، نگه داشتند و ما را سوار کردند.
جعفر جهرودی زاده می گوید: سال 58 حاج احمد از شهید دستواره خواست تا در مریوان بماند اما محمد رضا دوست داشت همراهش باشد. وی با ناراحتی به فرمانده اش گفت: «حاجی، هر جا که باب شهادت برای ما باز می شود، تو آن را بر رویمان می بندی.»
محمد تقی سلطانی می گوید: در یکی از عملیات ها، با شهید دستواره و چند نفر دیگر، در محاصره ضد انقلابی ها بودیم. دشمن به ما تیر اندازی می کرد و ما فشنگ هایمان تمام شده بود. در آن شرایط سخت هم شهید دستواره دست از شوخی هایش برنمی داشت و با این کار، به ما روحیه می داد.
«منتظریم حاج احمد انشاءالله بیاید...» این تیتر، عنوان سی و نهمین شماره هفته نامه خط حزبالله با گزارشی از نگاه رهبر انقلاب به حاج احمد متوسلیان و نیز یادداشتی دربارهی اثرات راهپیمایی روز قدس است که که بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب دربارهی حاج احمد متوسلیان ، از دیگر بخشهای این شماره است.
وقتی در مریوان بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز، یک نفر وظیفه نظافت را بر عهده داشت. روزهای چهارشنبه هر هفته نوبت حاج احمد بود، او با وجود مسئولیت سنگین فرماندهی، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقید بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند.
تمام بدنش آثار شکنجه بود. آثاری بود به جامانده از زندانهای ساواک. سال 58 و از روز اول درگیریهای کردستان به مریوان آمد. فرماندهی سپاه آنجا را به عهده گرفت.
حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! «مَن عَلَّمَنی حَرفاً فَقَد صَیَرَنی عَبدَاً!» حاج احمد حرف به من آموخته، همه چیز را او به من آموخت. این حرف شعار هم نیست. والله، حرف قلب من این است
نوید شاهد: چهاردهم تير ماه 1361 ، خودرو هيأت نمايندگي سياسي ـ كه حاج احمد متوسليان هم در آن بود ـ هنگام ورود به شهر " بيروت " در پست بازرسي متوقف مي شود و مزدوران فالانژ ، سرنشينان خودرورا به رغم مصونيت سياسي به گروگان مي گيرند و پس از شكنجه و بازجويي ، به نظاميان رژيم اشغالگر صهيونيستي تحويل مي دهند كه تا كنون از سرنوشت قطعي آنان خبر موثقي در دست نيست .
نوید شاهد: در دی ماه ۱۳۶۰ عملیات محمد رسولالله از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط وی و ابراهیم همت رهبری شد که این عملیات سنگ بنای تأسیس تیپ ۲۷ رسولالله به شمار میرود. احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج، از طرف سردار محسن رضایی (فرمانده کل سپاه) مأمور فرماندهی سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسولالله(ص)شد.