سیب باغ همسایه
به گزارش نوید شاهد اردبیل؛ شهید اکبر اورنگ، یکم دی 1336، در شهرستان اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش عزیز و مادرش نجیبه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال 1360 ازدواج کرد. به عنوان استوار دوم نیروی زمینی ارتش در جبهه حضور یافت. سی ام شهریور 1360، یا سمت فرمانده گروهان در سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش به سر و سینهف شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای غریبان اردبیل واقع است.
شاپور، برادر شهید اکبر اورنگ میگوید: اکبر، سیبی از باغ همسایه خوردهبود و در وصیت نامهاش نوشته بود: میخواهم در اولین فرصت به سراغ ایشان بروید و بخواهید که حلالم کند. این خاطره را به طور کامل از زبان برادر شهید می آوریم:
باغ بزرگ سیبی در محله ما وجود داشت که متعلق به همسایه مان بود . بچه بودیم و حلال و حرام سرمان نمیشد. از سیبهای باغ میچیدیم و میخوردیم . اما اکبر نمی خورد. می گفت: نباید بدون اجازه صاحب باغ از سیبهایش بخوریم.
روزی بچهها با اصرار و پس از کلی مشاجره، یک سیب به او دادند و با این بهانه که آن را ما چیدهایم و گناهش به گردن ماست و تو می توانی آن را بخوری به خورد او دادند .
بعد از شهادت اکبر، وقتی وصیت نامه اش را خواندیم، اشک از چشمهایمان جاری شد.
نوشته بود: من سیبی از باغ همسایه، بدون اجازه او خوردهام. می خواهم در اولین فرصت به سراغ ایشان بروید و بخواهید که حلالم کند.
به سراغ صاحب باغ رفتیم. پیرمرد با دیدن ما گفت: خدا رحمت کنه اکبر رو. پسر خیلی خوبی بود.
سر صحبت باز شد و گفتیم: اکبر، سیبی از باغ شما خورده و در وصیت نامه اش نوشته که او را حلال کنید.
اشک در چشمانش جمع شد و با بغض گفت: من برای همه حلال کردهام. اکبر که جای خودش را دارد.میدانم که او سیب را نچیده بود و میدانستم که تنها کسی است که فقط یک سیب از باغ من، خورده است. من حلالش کرده ام.
وقتی گفت می دانم سیب را او نچیده؛ من سرم را پایین گرفتم. سرم را نوازش کرد و گفت: سیب میوه بهشتی است و حالا اکبر، صاحب باغ در بهشت است. خوش به حال او که شهید شد. با اخلاق و منشی که او داشت، شهادت هدیه خدا به او بود. امیدوارم مرا هم شفاعت بکند. هر چند مطمئن هستم که همسایه اش را فراموش نمی کند. حالا من در آرزوی باغ سیب اکبرم.
انتهای پیام/