شهید «نیکبخت محمودی» در وصیتنامه‌اش نوشته است: مادرم به خونم قسم كه بى‌تو داخل بهشت نخواهم شد.

مادرم به خونم قسم كه بى‌تو داخل بهشت نخواهم شد.

به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید نیکبخت محمودی، پانزدهم مهر ماه 1342، در روستای طولش خانندبیل از توابع شهرستان خلخال به دنیا آمد. پدرش اسدالله، فروشنده بود و مادرش مه لقا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان گروهبان دوم نیروی زمینی ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم دی 1365، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کتف و پا شهید شد. مزارش در زادگاهش هست. او را فخرالله نیز می‌نامیدند.

وصیت نامه شهید نیکبخت محمودی:

بسم الله الرحمن الرحيم
خانواده عزيزم- فامیلان- دوستان، آشنايان، پدر عزيزم و مادر مهربانم و برادران و خواهران دلبندم و اهالى محترم روستاى ما جوانان، همكلاسان، همسنگران، طبق وظيفه و رسالتى كه درانتخاب شهادت داشتم خواستم نكاتى چند به عنوان پيام به شما وصيت كنم پيامى كه تمامى شهدا چه از صدر اسلام تا به حال داشته و لذا به عهدى كه براى وصلت معبودم داشتم خون خود را كه از كاسه قلبم ريخت مركب كردم و انگشتان به خون، خضاب کردم و بر صحنه وسيع كوههاى سومار بروى تمامى عالم خاكى بروى درياها- اروند، خليج دجله فرات‌ـ جزاير مجنون- شلمچه فاو- بر قامت بلند كوههاى بازى دراز نوشتم. خواستم بگويم پدر- مادرم. خواهرم و همسر و فرزندانم من همه شما را بسيار دوست مى‌داشتم پدرم تو كعبه مقدس آنان مى‌بودى و مادرم تو گل سرسبد وجودى هستى‌ام بودى- اما حقيقت را بگويم من خدا را بيشتر از همه شما دوست مى‌داشتم و همه شما را در برابر جلوه عشق خدا فراموش كردم مى‌دانيد چرا چون در طى اين بيست بهار عمرم گفته بودم اشهد ان لا اله الا الله چون همين كلمه بود كه پيغمبر ما محمد مصطفى(ص) براى آن مبعوث و در اين راه زحمتها و شكنجه‌ها ديد و على بخاطر آن در محراب به شهادت رسيد و حسين را كه خود مى‌دانيد كه با او چه كردند و صدها زخم تير بر روى داغ اصغرش بر سينه‌اش زدند. پدر جان من احساس كردم كه مكتب من احتياج به خون دارد تا بعد از 1400 سال دوباره قد برافرازد و ناموس اسلام درگير با كافران بود به اين جهت به مابقى عمر و هستى‌ام خط كشيدم و به جبهه رفتم‌.

مادرم به خونم قسم كه بى‌تو داخل بهشت نخواهم شد تو گريه نكن كه فكر كنند چيزى را از دست داده‌اى مگر حسين را نديدى كه طفلش در آغوش او تشنه لب جان داد و ملائك خونش را به تبرك به آسمان بردند حتى براى تحفه به خدا بردند. اما مادرم مى‌دانم در چه حالى هستى مى‌دانم كه ناله‌ات را بر افلاك مى‌كشى اما اين را بدان كه تو خيلى بزرگ شدى و الحق زهرا را خوشحال نمودى- كار بزرگى كردى كه جز خدا كس نداند تو هاجر را ديدى كه به چشمان پسرش شرم كشيد و به قربانى خدا فرستاد و ليلا را نديدى كه اكبر شبيه پيغمبرش را آرايش داد. مادر وهب را نديدى كه حتى سر پسرش را از دشمن تحويل نگرفت و گفت چيزی كه در راه خدا دادم پس نمى‌گيرم. مادرم، حنظله- سريه- ام‌البنين- زينب- رباب را نديدى و اگر باز درباره فراق من آرام نشدى. زينب را بدون معجر در بازار شام بياد آور كه چه به سرش آمد. تو مرا به صف شهداى كربلا مى‌فرستى از تو بسيار ممنونم.
تو فكر نكن در موقع مرگ كسى در بالين ما نخواهد بود و خون چشمان ما را پاك نخواهد كرد. زهرا مادر تمامى بچه‌هاست چون حمله را بياد او آغاز همه چيزهاى در شلمچه- كنارهاى رودخانه جاسم- شرق بصره- سومار-
مادر جان درست است كه اين دفعه اگر به خانه بيايم از كنار در خانه تو بى‌اعتبار خواهم شد اما مادرم به زهرا(س) سوگند بدون تو از آب كوثر نخواهم نوشيد اما برادر اى دوست با معرفت دوران زندگى‌ام تو سينه خود را برايم چاك مكن و مرا غمگين مساز اين را حتما مى‌دانستى كه دنيا برايم چون قفس تنگى بود كه هيچگاه قانعم نمى‌كرد عهد كردم كه مثل مولايم حسين به استقبال مرگ با عزت بروم و شهادت را تنگ به آغوش بگيرم تا در روز قيامت حجاب چهره‌ام برداشته شود و بر روى خدا نظر كنم و به راضيه مرضيه برسم تنها سفارشم اين است كه هميشه با خدا باش كه او بهترين ياور و تنها تكيه‌گاه است و صبر و تقوا پيشه كن.
دوستان- عزيزان- سروران- اى همه آن چشمهاى در فراق من گريان: من شهادت را آگاهانه انتخاب كردم چون اسلام احتياج به قربانى داشت، به خاطر اين مسئله از همه هستى‌هايم بريدم- حتى محبت دختر كوچكم مانع كارم نشد اما خواهشى كه دارم به دخترم راستش را بگوئيد تا او بداند كه پدرش چون انصار حسينى در مبارزه با دشمن مردانه جنگيد و گلوله‌هاى خشم خود را به قلب دشمن قرآن خالى كرد و خود نيز به سوى شهادت رفت به او دروغ نگوئيد كه پدرت بر مى‌گردد قد او كوچك است ولى قلب او بزرگ چون كوههاست او بايد دقيقا مرا بشناسد و در آخر انتظار دارم كه امام را تنها نگذاريد خود را با لباس تقوا بيارائيد و وحدت خود را حفظ كنيد كه دشمن فقط از آن مى‌ترسد و به دشمن فرصت و مجال نفس ندهيد و او را تا زوال و نابودى دنبال كنيد كه آن روز خيلى نزديك است

كوچك شما نيكبخت محمودى

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده