مرد باید در راه وطن جان بدهد
به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید محمدتقی خیمه» فرزند نقی و فاطمه، چهاردهم شهریور ۱۳۳۹ در روستای تویهرودبار شهرستان دامغان به دنیا آمد. سه برادر و یک خواهر دارد. پدرش کشاورزی میکرد و محمدتقی سه ساله بود که پدر او را تنها گذاشت. بعد از آن مادر با پختن نان، مخارج زندگی او، خواهر و برادرانش را تأمین میکرد.
مطالعه کتاب در اوقات فراغت
محمدتقی به همراه مادرش برای زندگی به شاهرود رفت و از آنجا برای گذراندن دوره راهنمایی به تهران رفت. با پخش اعلامیه از مدرسه اخراج شد. در خانه دوستانش جلسههایی تشکیل میدادند و در راهپیماییها شرکت میکردند. مادر به او میگفت که با این کارها نمیتواند به درسش ادامه دهد و او با تمام علاقه و احترام به مادر کارش را ادامه میداد. دوران تحصیل را در مدرسه آذری تهران گذراند و سپس برای سربازی به دامغان رفت.
با دخترخالهاش که پرستار بود، ازدواج کرد. زندگیاش در شاهرود بود و او هر روز برای کار در جهاد سازندگی به دامغان میرفت. محمدتقی با پدر و مادر همسرش رابطه خوبی داشت. به فامیلهای دیگر هم سرکشی میکرد. وقتهای بیکاریاش را با خواندن کتاب میگذراند. خواندن کتابهایی مانند گناهان کبیره آیتالله دستغیب را به همسر و بقیه سفارش میکرد.
علاقهای به دنیا نداشت. نظرش این بود که انسان همیشه باید نزدیک خدا باشد تا از کارهای روزانه خسته نشود و به دنیا پایبند نباشد. محمدتقی انسانی با محبت و فامیل دوست بود. رابطهاش با همسر و خانواده همسرش خیلی خوب بود. شوخ طبع هم بود و احترام به مادرش را از اولویتهای زندگیاش قرار داده بود. یک سال بعد از آنکه به جهاد رفت، تنها پسرش، مصطفی در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمد. در اعزام اولش، یک ماه و نیم در جبهه بود.
در راه وطن جان میدهم
بار دوم مادر از او خواست نرود. همسرش بیمار بود و او به خواست مادر و همسر مدتی صبر کرد. بالاخره طاقت نیاورد و آماده اعزام شد. وقت خداحافظی گفت: «در رخت خواب مردن ننگ است! مرد باید در راه وطن جان بدهد!» در آخرین نامه نوشته بود که پنجشنبه در پیرانشهر است. از خانواده خواسته بود از طریق جهاد با او تماس تلفنی بگیرند. تلاشهای خانواده فایدهای نداشت. صبح فردا برادرش به جهاد رفت و نتوانست تلفنی با او صحبت کند. از طرف سپاه رفتند خانه برادرش. خبر شهادت را دادند ولی همسرش فکر میکرد هنوز زنده است.
میخواست در مجروحیت، پرستار او باشد، اما باخبر شد که محمدتقی هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۵ به شهادت رسید. در منطقه مریوان، هواپیماهای دشمن بمباران هوایی کردند. محمدتقی انباردار بود. به طرف کپسولهای داخل انبار رفت تا آنها را ببندد. هواپیماها بمبهای خوشهای ریختند. آتش و دود به هوا رفت. منطقه آرام شد. دوستان به سراغ او رفتند. دست او با ترکش خرد شده و سینهاش هم ترکش خورده بود. پیکرش پس از تشییع، در گلزار شهدای فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد.
انتهای متن/