خاطره ای از شهید

خاطره ای از شهید

معرفی کتاب| مردی از جنس دریا

کتاب «مردی از جنس دریا» به اهتمام «بهزاد پودات» گردآوری و تالیف شده است که به صورت زندگینامه و خاطراتی از شهید «حسن گرگی بندری» می‌باشد.
خاطره‌‌ای از شهید «محمود بهرامی»

شهیدی که با نگاهش درس عفت می‌داد

خواهر شهید تعریف می‌کند: شهید انسان بسیار با تقوایی بود. حتی وقتی ما خواهرهایش در خانه موهایمان را باز می‌گذاشتیم، هرگز به صورت‌مان نگاه نمی‌کرد. اگر هم با خانم غریبه‌ای روبه‌رو می‌شد، فوراً نگاهش را پایین می‌انداخت.
خاطره‌‌ای از شهید «حبیب پرخاری»

شهیدی که ایثار را زندگی کرد و شهادت را انتخاب

دوست شهید تعریف می‌کند: عید سعید قربان بود و قرار بود فردای آن روز همه لباس‌های نو خود را بپوشیم. فردای آن روز پیش شهید رفتم و دیدم که شهید همان لباس‌های همیشگی خود را پوشیده. از او پرسیدم چرا لباس‌ نو نپوشیدی؟ او گفت؛ چه فرقی دارد، این لباس هم خوب و نو است. تا اینکه فهمیدم یکی از بچه‌های همسایه که لباس نو نداشت، شهید لباس نو خود را به او داده تا او را از این طریق خوشحال کند.
خاطره‌‌ای از شهید «ایرج زینلی مزرایی»

توسل به حضرت زهرا (س) گره گشای مشکلاتش بود

خواهر شهید تعریف می‌کند: یک روز از نظر مالی خیلی دستمان تنگ شد، به طوری که حتی پول خرید یک نان را هم نداشتیم. شهید با یک جدیت خاصی گفت؛ چند لحظه صبر کنید همه چیز درست می‌شود. شهید کتاب مفاتیح الجنان را برداشت و شروع به خواندن زیارت مخصوص حضرت زهرا (س) کرد.
خاطره‌‌ای از شهید «خداداد زاهری»

شفای شهید توسط حضرت ابوالفضل (ع)

خواهر شهید تعریف می‌کند: شهید حدوداً یک سالش بود که به یک بیماری خطرناک و لاعلاج مبتلا شده بود و دکترها همه جوابش کرده بودند. مادرم در آن زمان بدون هیچ نگرانی به علمدار کربلا، حضرت ابوالفضل‌العباس (ع) متوسل شد و گفت؛ آقا اگر صلاح در این است که بچه‌ام زنده بماند او را شفا بده.
خاطره‌‌ای از شهید «علی خرمی»

دلش طاقت دوری از جبهه را نداشت

مادر شهید تعریف می‌کند: دوباره می‌خواست به جبهه برود، به او گفتم؛ چند ماه نمیشه که برگشتی، دوباره می‌خواهی بروی؟ زخمت هنوز کاملاً خوب نشده، بمان، وقتی خوب شدی بعد برو. با این حرف می‌خواستم او را از رفتن منصرف کنم ولی او همش می‌گفت؛ من باید برگردم، دوستانم تنها هستند، نمی‌خواهم در حسرت ندیدنشان بمانم.
خاطره‌‌ای از شهید «بهروز بختیاری شمیلی»

کمک به نیازمندان در سیره شهدا

برادر شهید تعریف می‌کند: برادرم برای کمک به نیازمندان، همراه با دوستانش کارگری می‌کرد. آن‌ها تصمیم گرفته بودند دستمزدی را که از این کار به‌ دست می‌آورند، صرف کمک به نیازمندان کنند. همچنین بین خودشان عهد بسته بودند که این کار خیر، رازی بین آن‌ها بماند و کسی از آن با خبر نشود.
خاطره‌‌ای از شهید «هدی خطیب»

مهربانی و صبوری در سیره شهدا

فرزند شهید تعریف می‌کند: با یکی از بچه‌ها دعوام شد. آن پسر رفت و مادرش را آورد، مادرش آمد درب منزلمان و شروع به سر و صدا کرد ولی مادرم با آن شخص، صمیمانه و با مهربانی برخورد کرد و آن شخص از رفتارش شرمنده شد. وقتی آن دو نفر رفتند به مادرم گفتم؛ شما چرا برخورد تند نکردی؟ مادرم گفت؛ مگر جواب بدی را با بدی می‌دهند.
خاطره‌‌ای از شهید «علی براهیمی قلعه‌قاضی»

همیشه خواب امام خمینی (ره) را می‌دید

مادر شهید تعریف می‌کند: پسرم علاقه زیادی به امام خمینی (ره) داشت و این علاقه به گونه‌ای بود که خواب امام خمینی (ره) را می‌دید و هر وقت می‌خواست خوابش را تعریف کند با گریه حرف می‌زد.
خاطره‌‌ای از شهید «عیسی حیدری سراجی»

تنها آرزویش شهادت بود

خواهر شهید تعریف می‌کند: وی علاقه بسیار زیادی به جبهه رفتن و دفاع از میهن اسلامی را داشت و تنها آرزویی که داشت، شهادت بود.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین اولی‌پور‌بندری»

پسرم به امید شهات به جبهه رفت

مادر شهید تعریف می‌کند: به او گفتم؛ عزیزم برو به امید خدا برمی‌گردی. در جوابم گفت؛ اگر مسئول مین‌گذاری باشم امکان برگشتم سخت است، برایم دعا کن. این حرف‌ها را که گفت، با خوشحالی و به امید شهادت به جبهه رفت تا تنها آرزویش برآورده شود.
خاطره‌‌ای از شهید «نعمت‌الله آشوری»

خواب دیده‌ام که در جبهه به شهادت می‌رسم

برادر شهید تعریف می‌کند: تصمیم گرفته بود که به جبهه برود، چند روز قبل از رفتنش خواب دیده بود که شهید می‌شود و به ما گفت که اگر رفتم دیگر بر نمی‌گردم. وقتی که دلیلش را پرسیدیم در جواب گفت؛ خواب دیده‌ام که در جبهه به شهادت می‌رسم.
خاطره‌‌ای از شهید «پیرداد نظری»

فرزندم را در راه خدا دادم

مادر شهید تعریف می‌کند: زمانی که خبر شهادت پسرم را آوردند حس کردم دنیا برایم تیره و تار شده و پاهایم رمق ندارد. بسیار بی‌تابی می‌کردم، روزها اشک می‌ریختم و از اینکه فرزندم دیگر کنارم نیست ناراحت بودم اما حالا بعد از گذشت چندین سال خوشحالم که فرزندم را در راه خدا دادم.

به دلش افتاده بود شهید می‌شود

پدر شهید «حسین شاه بخش» نقل می‌کند: برای آخرین بار به ما گفت؛ پدر و مادر عزیزم، من در آینده نخواهم بود ولی شما با همدیگر خوب باشید. انگار خودش به دلش افتاده بود که شهید می‌شود و گفت شما برایم غصه نخورید.
خاطره‌‌ای از شهید «مهراب رشیدی گل‌روئیه»

آدم باید کاری کند که خداوند متعال از او راضی باشد

برادر شهید تعریف می‌کند: برادرم بعد از اینکه درسش را در شهرستان یزد به اتمام رساند. می‌خواست شروع به تدریس کند. شهید می‌گفت؛ آدم باید کاری کند که خداوند متعال او را تایید کند و از او راضی باشد وگرنه بنده خدا چه کاره می‌باشد که کسی را رد یا قبول کند.
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالرضا مریدی»

سکوتی از سر اخلاص/ داستان یک مجروحیت ناگفته

پدر شهید تعریف می‌کند: یک بار از ناحیه پا مجروح شده بود و خانواده هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند تا اینکه یکی از دوستان شهید در جمع خانواده، ناگهان حرف از دهانش پریده و می‌گوید؛ مریدی از ناحیه پا مجروح شده.
خاطره‌‌ای از شهید «بهزاد پسندی‌پور»

یادگاری از شهید/ ساعتی که عقربه‌هایش به یاد شهید می‌چرخد

پدر شهید تعریف می‌کند: ‌ساعت مچی‌اش را باز کرد و به من داد. گفتم؛ بهزاد جان! این ساعت را برای خودت نگهدار، به دردت می خورد. گفت؛ عقربه‌های این ساعت زمانی خوب است که برای جشن بچرخد، تو آن را به یادگار از من نگه دار. هنوز عقربه‌هایش به یاد او می‌چرخند.
خاطره‌‌ای از شهید «عیدی محمودشاهی»

آرپی‌جی‌زن مُسن گردان، که همه او را پدر صدا می‌زدند

همرزم شهید تعریف می‌کند: شهید یکی از مسن‌ترین افراد گردان ۴۲۲ بود که همه‌ی بچه‌های گردان او را پدر صدا می‌زدند و به او احترام می‌گذاشتند. تمام رزمندگانی که آنجا بودند همیشه از شجاعت وی می‌گفتند. ایشان با اینکه سن بالایی داشت ولی آرپی‌جی‌زن گردان بود.
خاطره‌‌ای از شهید «شهسوار بهرامی»

دوست دارم نفس و جانم را فدای اسلام کنم

مادر شهید تعریف می‌کند: ‌شهید همیشه می‌گفت؛ شهید شدن لیاقت می‌خواهد، مادر دعا کن لیاقت شهید شدن را داشته باشم، دوست دارم نفس و جانم را فدای اسلام کنم، همان طور که امامم در راه اسلام جنگید.
خاطره‌‌ای از شهید «حبیب ناصری»

شهیدی که هدفش فقط رضای خدا بود

مادر شهید تعریف می‌کند: حبیب پسری بسیار خوش اخلاق و مهربان بود. هر کاری که انجام می‌داد فقط برای رضای خداوند بود. او داوطلبانه به جبهه رفت و شهید شد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه