خاطرات شفاهی - صفحه 3

آخرین اخبار:
خاطرات شفاهی

سفارش شهید قادرآبادی به همسر باردارش: هرچه تو کردی و فرزندانم

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با همسر والامقام شهید «رمضان قادرآبادی» به مصاحبه پرداخته است. همسر شهید بیان کرد: «همسرم اهمیت ویژه ای به نماز اول وقت میداد. قبل از اعزام به جبهه های جنگ سه بار به من گفت هر چه تو کردی و فرزندانم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

 همیشه عکس امام خمینی روی سینه‌اش بود

شهید «ولی اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم عاشق امام خمینی بود و همیشه عکس امام روی سینه اش بود. تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.

روایت جانباز از مجروحیتش در عملیات بیت‌‌المقدس

جانباز «فرخ محمودی» چنین روایت می‌کند: زمانی که جنگ آغاز شد بلافاصله برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کردم و بیش از دو سال در خط مقدم حضور داشتم. شب عملیات بیت‌المقدس، در منطقه کرخه، به وسیله انفجار موشک کاتیوشا از ناحیه شکم مجروح شدم. این اولین مجروحیتم بود.
خاطرات شفاهی زهرا شاهینی همسر و مادر شهیدان «اسماعیل و یحیی عامری»

پسرم میگفت؛ مثل مادر وهب باش

مادر شهید «یحیی عامری» می‌گوید: پسرم عاشق جبهه بود و همراه پدرش چند بار به جبهه رفت و همیشه می‌گفت: مادرم باید مثل مادر وهب باشد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

سیزده سالم بود که دلم هوای جبهه کرد

جانباز «محمد اویسی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: سیزده سالم بود و اول راهنمایی بودم. آن زمان تازه جنگ شروع شده بود و دلم هوای جبهه کرده بود. سه ماه اولی که به جبهه رفتم به صورت پدافندی تو جزیره مجنون بودم. در یکی از عملیات‌ها وقتی دشمن به ما حمله کرد از ناحیه پا و دست مجروح شدم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

وقتی دوستم شهید شد، عهد بستم که به جبهه بروم

جانباز «مسعود سالاری» چنین روایت می‌کند: سال 1364 یکی از دوستانم به شهادت رسید. من به همراه چند نفر از دوستانم به خاکسپاری دوست شهیدمان رفتیم و همان جا با هم صحبت کردیم و عهد بستیم که با هم به جبهه برویم. در عملیات کربلای 10 به کردستان اعزام شدم، در شهرک سلیمانیه عراق در حال انجام عملیات بودیم که مجروح شدم.
خاطرات شفاهی جانبازان

آزادسازی "خرمشهر" نماد مقاومت و استقامت ملت ایران است

ابراهیم ممشلی جانباز ۷۰ درصد می گوید: در این عملیات و پاکسازی هر وجب آن خون شهیدی بود که هدیه شد تا این منطقه از تصرف عراقی‌ها آزاد شود. آزادسازی "خرمشهر" نماد مقاومت و استقامت ملت ایران در مقابل استکبار جهانی است که در تاریخ ماندگار شده است.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

سه بار مجروح شدم/ هدفم فقط رضای خدا بود

جانباز «محمدحسین ماندگاری» چنین روایت می‌کند: برای اعزام به جبهه، داوطلبانه به پادگان 05 کرمان رفتم. در آنجا طی ۴۵ روز، آموزش‌های فشرده‌ای دیدیم و بلافاصله پس از پایان دوره، ما را به جبهه اعزام کردند. در مدتی که در جبهه حضور داشتم، سه بار مجروح شدم. هر کاری که کردیم، فقط برای رضای خدا بود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

۲۱ سالم بود که فرمانده خط مقدم شدم

جانباز «سیف‌الله زارع گیل‌چالان» چنین روایت می‌کند: عید سال ۱۳۶۱، جوانی ۲۱ ساله بودم که فرماندهی خط مقدم جبهه پیرانشهر را بر عهده گرفتم. در سال ۱۳۶۲، در یکی از مأموریت‌ها گرفتار کمین دشمن شدم. ماشینم واژگون شد و از ناحیه دست و گردن مجروح شدم. در مدت حضورم در جبهه، سه بار تا مرز شهادت پیش رفتم و تجربه‌ای نزدیک به مرگ داشتم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

داوطلبانه روی مین رفتم تا مسیر را باز کنم

جانباز «غلام شاهی» درباره نحوه اعزامش به جبهه چنین روایت می‌کند: علاقه داشتم که به جبهه بروم برای همین به دوره‌های بسیج رفتم و در کرمان به صورت فشرده آموزش دیدم و از آنجا به جبهه اعزام شدم. تو خاکریز بودیم و می‌خواستیم به سمت پاسگاه زید حرکت کنیم که به میدان مین رسیدیم. فرمانده گفت کی داوطلبه تا راهو باز کنه، من هم داوطلبانه رفتم و روی مین خوابیدم.
خاطرات شفاهی جانبازان

هنوز نوبت ما نشده است

علی محمد فدائی بوشهر جانباز ۷۰ درصد می گوید:. صبح کد خدا روستا گفت: آنها با خود ۵۰ الی ۶۰ اسب و قاطرآورده بودند که شما را ببرند و امداد غیبی به شما کمک کرد که نتوانند شما را ببرند، من در آن لحظه با خود گفتم: هنوز نوبت ما نشده است.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

۹ ماه به عنوان راننده بولدوزر در خط مقدم حضور داشتم

جانباز «اسماعیل میرزاده» درباره نحوه اعزامش به جبهه چنین روایت می‌کند: زمانی که به جبهه رفتم، سرباز ارتش بودم. بعد از گذراندن دوره آموزشی، من را به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه اعزام کردند. به مدت ۹ ماه، به عنوان راننده بولدوزر در خط مقدم حضور داشتم و شرایط طوری بود که فقط در شب‌ها امکان کار با بولدوزر را داشتیم.
جانباز عملیات کربلای یک:

وحدت عامل پیروزی رزمندگان بود

صباح کاکی جانباز عملیات غرور آفرین کربلای یک، وحدت و از جان گذشتگی مردم به رهبری حضرت امام عامل پیروزی رزمندگان و مردم ما در جنگ تحمیلی بود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

گفت روز عید می‌آید اما روز وداع با پیکرش شد

مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
خاطرات شفاهی جانباز قمی

روایتی از روزهای جبهه و ایمان

با آغاز جنگ تحمیلی، علیرضا ملکوتی‌نژاد که تنها ۱۵ سال داشت، مجاز به حضور در خط مقدم نبود، اما با توصیه شهیدی از دوستانش، تصمیم گرفت هم‌زمان مسیر طلبگی و دفاع از میهن را دنبال کند. وی با اشاره به وصیت‌نامه آن شهید گفت: «دوستم نوشته بود: حوزه را رها نکن» ... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
خاطرات شفاهی جانباز ایلامی

روایت ایثار/ حضور در جبهه از مقطع دانش آموزی تا پایان جنگ

جانباز «سید منصور ارغنده» از همان زمان دانش آموزی داوطلبانه و از طریق بسیج راهی جبهه شدند و تا پایان جنگ حضور پر رنگی داشتند وی می‌گوید سال ۱۳۶۶ در شاخ شمیران بمباران شیمیایی شدیم و من جانباز شدم. در ادامه خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر را می‌شنویم.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت نبرد در جزیره مجنون؛ ایمان به خدا تنها سلاح ما بود

غلامرضا جیریایی، جانباز ۳۳ درصد، از روزهای پرافتخار نبرد در جزیره مجنون می‌گوید؛ از منطقه‌ای که با قایق واردش شدند، از مقابله با تانک‌های دشمن و از ایمانی که تنها سلاح رزمندگان ایران در برابر تجهیزات سنگین رژیم بعثی عراق بود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

از بسیج تا میدان نبرد؛ روایت ایثار و فداکاری در جنگ تحمیلی

غلامعباس حسن‌پور، جانباز ۳۰ درصد و یکی از رزمندگان دفاع مقدس، در این مصاحبه به بازگویی خاطراتش از دوران نوجوانی و ورود به بسیج می‌پردازد. او از نخستین تجربه‌های خود در بسیج، آموزش نظامی در پادگان امام حسین (ع) و پیوستن به جبهه‌های جنگ تحمیلی سخن می‌گوید. این روایت، تصویری از شجاعت و ایثار جوانانی است که با دل‌های پرشور برای دفاع از میهن به میدان نبرد رفتند.
جانباز غلامعلی جیریایی:

ارزش ایثار در جبهه را تنها آنجا می‌فهمی

غلامعلی جیریایی، جانباز ۲۵ درصد، از روزهای پرخطر جبهه و حقیقت ایثارگری سخن می‌گوید؛ جایی که معنای واقعی فداکاری و ارزش زندگی را تنها با تجربه لحظه‌های مرگ و زندگی درک می‌کنی. او معتقد است که قضاوت‌های بیرونی درباره رزمندگان با واقعیت‌های جبهه فاصله دارد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

خاطرات تلخ و شیرین جبهه؛ روایت قهرمان از نبرد سومار

قهرمان جعفری، جانباز ۲۵ درصد از اراک، در گفت‌وگویی صمیمانه به بیان خاطرات تلخ و شیرین خود از دوران جنگ تحمیلی پرداخت. او از روزهای پرخطر نبرد در منطقه سومار، لحظات دشوار و اضطراب‌آور در سنگرها، و تجربه تلخ از دست دادن هم‌رزمانش سخن گفت. این روایت، تصویری واقعی از رشادت‌ها، فداکاری‌ها و دشواری‌های رزمندگان در جبهه‌های جنگ را به تصویر می‌کشد.
طراحی و تولید: ایران سامانه