همرزم شهید - صفحه 2

همرزم شهید
خاطره‌‌ای از شهید «مرتضی خادمی ماشاری»

شهیدی که به شجاعت در راه خدا افتخار می‌کرد

همرزم شهید تعریف می‌کند: «بارها تا مرز شهادت رفتند و جام شهادت را ننوشیدند. شاید تنها چیزی که از آن نمی‌هراسید شجاعت در راه حق بود و به شجاعت در راه خدا افتخار می‌کرد...»
خاطره‌‌ای از شهید «علی حاجبی»

مدیریت جهادی

همرزم شهید تعریف می‌کند: «همه‌ی این کارها باید با مدیریت علی حاجبی و نیروهایی که در اختیار داشت انجام می‌شد، هیچ تجربه‌ای هم نداشتند، ولی...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

نماز جماعت دو نفره

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «از بس شوق دیدار خانواده را داشتیم، تصمیم گرفتیم تا خود روستای گورزانگ پیاده برویم. چند دقیقه‌ای در میدان فعلی فرودگاه استراحت کردیم. سپس راه را ادامه دادیم. چند متری که رفتیم ناگهان عباس ایستاد و به اطراف نگاه کرد...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

شب وداع

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «در شب عملیات کربلای 4 داشتیم با هم وداع می‌کردیم، عباس را بغل کردم. دستی بر سرش کشیدم سفارش کردم مواظب خودش باشد و...»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

بسیجی بی‌ادعا

همرزم شهید تعریف می‌کند: «او با شرکت در تمرینات ورزشی به صورت عملی نشان می‌داد که انسان باید وظیفه‌ای را که بر عهده‌اش گذاشته‌اند را به خوبی انجام دهد. هیچ‌گاه ندیدیم این شهید بزرگوار از سختی کار گله کند یا ناراحتی به دل داشته باشد...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

برای حفظ حجاب به زندگی حضرت زهرا (س) نگاه کن

دوست و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: یکی از خواهران جهت پرسش‌هایی به عباس مراجعه کرد. عباس در جوابش گفت: «اونایی که خواهران با حجاب را مسخره می‌کنن، شیطانن. در نهایت به زندگی حضرت زهرا (س) نگاه کن...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

سخنران چهارده ساله

دوست و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «تازه با لباس روحانیت به روستا آمده بود. بعضی از بچه‌ها او را مسخره می‌کردند. ولی عباس مصمم بود که آن شب در مسجد سخنرانی کند. آن شب بعد از نماز جماعت صندلی‌ای گذاشتیم و...»
خاطره‌‌ای از شهید «اسحاق اسطحی»

رزمنده‌ی شجاع

همرزم شهید تعریف می‌کند: «فرمانده گردان برای خاموش کردن تیربار داوطلب خواست؛ چون وضعیت آشفته بود اسحق اولین نیرویی بود که اعلام آمادگی کرد، در حالی که تقریباً همه ....»
خاطره‌‌ای از شهید «حسن سقایی‌‌پور سکل»

شهیدی که با ذکر ائمه به شهادت رسید

دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: یکی از همرزم‌ها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقی‌ها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»
خاطره‌‌ای درباره شهید «احمد دیداری»

فقط پلاکش بود که گواهی می‌داد او احمد است

همرزم شهید تعریف می‌کند: «آری، احمد تنها در آن کانال ماند و نزدیک به 18 سال در زیر نور ماه، شب‌ها تنهای تنها به ستاره‌ها نگاه می‌کرد. فقط پلاک احمد گواهی می‌داد که او احمد دیداری است، وگرنه چند تکه استخوان نمی‌تواند احمد ما را شرح دهد.»

انصراف از رفتن به مرخصی

همرزم شهید «ابراهیم نارویی» نقل می کند: ابراهیم درحالیکه ساک لباس‌هایش را در یک دست و برگه ی مرخصی اش را در دست دیگرش داشت و منتظر حرکت خودرو جیپی بود که از پاسگاه به سمت اهواز حرکت می کرد تا راهی زاهدان و دیدار خانواده اش شود، متوجه شد که دشمن بعثی در قسمتی از مرز با نیروهای مرزبان درگیر و بخش‌هایی از خاک کشورمان را تصرف کرده اند، ساک خود را به گوشه ای از پاسگاه پرتاب کرد و پس از گرفتن اسلحه به همراه نیروهای پشتیبانی عازم منطقه شد.
خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»

روایت همرزم شهید «خلیل تختی‌نژاد» از خدمتشان در سوریه

دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: «هر ساعتی از شبانه روز بیدار می‌شدم خلیل مشغول کار و چک کردن نیروهایش بود. به دلیل حضور نیروهای داعش در منطقه، کار چک و خنثی کردن تله‌های جاده‌ای دشمن باید به صورت مرتب انجام می‌شد...»

سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی در سنندج برگزار شد

سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی با حضور مسئولان، خانواده‌های معظم شاهد و ایثارگر و اقشار مختلف مردم استان کردستان امروز، ۱۳ دی‌ماه در سالن آزادی سنندج برگزار شد.
دلنوشته؛

قلاویزان جاودانه ترین گواه شهادت

«حسن تراویده» از جمله شهدای جنگ تحمیلی است که تیرماه 1367 در قلاویزان مهران جاودانه شد، در ادامه دلنوشته ای در مورد رشادت های این رزمنده دلاور را با هم می خوانیم.
روایتی از شجاعت شهید ایلامی؛

سیزده نفر از سربازهای بعثی عراق را یک تنه به اسارت درآورد

شهید «علی عسگر فریادیان» از شهدای استان ایلام است که تیر ماه 1360 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. فرزند شهید در ذکر خاطره ای از پدر به روایت همرزم او می گوید: پدرم سیزده نفر از سرباز های بعثی عراقی را یک تنه به اسارت درآورد. در ادامه این خاطره در سالگرد شهادت تقدیم حضورتان می شود.
خاطره؛

شهید «علی غیوری زاده» هیچ چیز را ناممکن نمی‌دانست

شهید «علی غیوری زاده» فرمانده گردان 503 شهید بهشتی بود که 29 خرداد ماه 1367 در حال دفع تک ارتش عراق در مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه خاطره ای از همرزم شهید تقدیم حضورتان می شود: از نظر علی غیوری زاده هیچ ناممکنی وجود نداشت. او هیچ فعلی را منفی نمی بست. تو کلش بسیار قوی بود. در ادامه این خاطره تقدیم حضورتان می شود.
برشی از کتاب روایت عشق؛

قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود

همرزم شهید «بسطامی» می گوید: پس از چند روز، چنان با وی انس گرفتم و به دام مهرش افتادم که حاضر نبودم حضور در کنارش را با تمام دینا معاوضه کنم. از نگاهش پیدا بود که شهادت در انتظار اوست و برایش لحظه شماری می کند، او قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود و این را من ماه ها قبل از عروج او حس می کردم.

نوشیدن شربت شهادت به جای چای تازه دم!

شهید «جاسم شکربند» از شهدای دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۶ در سن بیست سالگی در کردستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نوید شاهد ایلام در سالگرد این شهید والامقام به بیان خاطره‌ای از شجاعت‌های شهید می‌پردازد.
خاطره؛

وقتی کسی صدایش آسمانی باشد، باید آسمانی شود

شهید «غلام حسين زيني وند» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که اردیبهشت ماه 1365در جبهه تپه های 230 چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. او دعا ها را با سوز خاصی می خواند و دارای صدای آسمانی بود. به مناسبت سالگرد شهادت این شهید والامقام خاطره ای از همرزم وی برای علاقمندان منتشر می کنیم.

عبور از روزهای سخت در کنار شهید «سعید حسنی تنها»

همرزم شهید «سعید حسنی تنها» می گوید: تمرینات و آموزشها به حدی سخت و جان فرسا و نفس گیر بود که روزهای اول آماده سازی اکثریتمان زیر فشار تجهیزات و سراشیبی و سربالایی های کوهای بلند کردستان کم می آوردیم و واقعا از پا می افتادیم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه