خاطره - صفحه 36

آخرین اخبار:
خاطره

خواب شهادت

همرزم شهید "ابوالفضل نظری" می‌گوید: روزی یکی از بچه‌ها رفت و گفت؛ ابوالفضل تو را در خواب دیده ام که شهید شده اید آن روز اصلاً غذا نخورد.

آخرین دیدار

همسر شهید "عیوض ندرلو" می‌گوید: وقتی آماده رفتن می شد از او خواستم بگذارد برای بدرقه اش بروم وقتی از خانه خارج شد طاقت نیاوردم به محل اعزام رفتم.

بدرقه‌ای به یاد ماندنی

همسر شهید "حسین نجفی" چنین می‌گوید: تا نیمه های شب منتظر بودم که خبر دادند خیلی از رزمنده‌ها را موقع برگشتن به مقر شان شهید کردند با خودم گفتم نکند حسین نیز شهید شده است؟.

دو روز قبل از شهادت

مادر شهید "عباس نباتچیان" می‌گوید: ماه شعبان روز تولد حضرت ابوالفضل (ع) به دنیا آمد به خاطر همین نامش را عباس گذاشتیم قبل از شهادتش من در اتاق خوابیده بودم که در خواب دیدم سیدی نورانی به داخل اتاق آمد.

به وقت فضیلت

همرزم شهید "ذبیح اله نجفلو" می‌گوید: در آخرین لحظات عزیمت کاروان خیبر ذبیح‌اله نجفلو مشغول نماز شد و فقط نماز مغرب را خواند و بعد از خوردن شام دیگر برای خواندن نماز عشا قیام نکرد.

شهادت؛ مثل ماه مبارک رمضان

مادر شهید "خلیل نقدزاده" چنین می‌گوید: یک مدت طولانی بعد از رفتنش به جبهه ۱۵ روز به مرخصی آمد. گفتم: خلیل چه شد که آمدی؟ گفت نمی خواستم بیایم.

چهل تن

مادر شهید "یداله نصیری زرندی" بیان می‌کند: قبل از به دنیا آمدن یداله خواب دیدم مرده ام و مرا همان جایی دفن کرده‌اند که الان مزار یداله آن‌جاست من داخل قبر دراز کشیده ام اما می ترسیدم.

نگهبانی تا شهادت

مادر شهید "رجبعلی بالایی" از فرزند خود چنین می‌گوید: پدرم در خواب دیده بود بعد از دختر فوت شده ام پسری به من عطا می‌کند که بلند قامت و قوی است اما سیدی وارد خانه شده و او را بغل میکند و با خود می‌برد.

کلکی که گرفت

مادر شهید" حسین تجلی" می گوید: خوب نقش بازی کرده بود. توی کردستان وقتی عراقری ها را دیده بود کنار دیگر دوستانش دراز کشیده بود.

ارسال پرتقال به جبهه ها

پدر شهيد "شعبان آقاميرزايى" مى گويد: «شعبان به من می گفت: هرچه دارید نصفش را برای خودتان بگیرید، بقیه را بفرستید جبهه و من در جواب او میگفتم: عقل تو نمی رسد، من چطوری پرتقال و پتو را برای جبهه بفرستم.» ادامه اين خاطره را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.

عشق به جبهه چگونه در دلش شعله کشید!

غلامعلى برادر شهيد "عليرضا رودسر ابراهيمى" مى گويد: «برادرمان (محمدرضا) اسير دموكرات ها شده و بعدها آزاد شده بود، وقتى عليرضا برادرمان را در آن حال ديد بلافاصله تصميم گرفت كه به جبهه برود.» متن کامل این خاطره را در نوید شاهد مازندران بخوانید.

من در میان شهدا گم هستم!

پدر شهيد "ولى جورنبيان" مى گويد: «وقتى كه براى آخرين بار از جبهه آمده بود گفت اين بار مى روم و شهيد مى شوم و ديگر بر نمى گردم. از من راضى باشيد. من گفتم خدا نكنه، گفت دوستانی كه شهيد مى شوند آنقدر زیادند که من در بين آنها گم هستم.»

فیلم/ سید جواد هاشمی خاطره ای از سردار سلیمانی می گوید

در این فیلم کوتاه «سید جواد هاشمی» خاطره ای از سپهبد شهید «حاج قاسم سلیمانی» در جمع مدافعان حرم را در یادواره شهید «حاج یونس زنگی آبادی» بازگو می کند.

«سِرّ دِلبران» در فريدونكنار

دهمین محفل شب خاطره «سِرّ دِلبران»، چهارشنبه دوم بهمن ماه در گلزار شهدای امامزاده سید محمد (ع) فریدونکنار برگزار می شود.

آخرين ديدار

پدر شهيد "مجيد كوزه گر" مى گويد: « زمانى كه مجيد براى آخرين بار به مرخصى آمده بود، به يكى از همسايگان ما گفت: شايد من ديگر نيامدم، گویی به دلش افتاده بود كه شهيد مى شود! »

فیلم | سخنرانی سرهنگ میرحسینی در وصف رشادتهای سردار سلیمانی

سرهنگ پاسدار "محمد علی میر حسینی" از مدافعان حرم اهل بیت به اهمیت و نقش آفرینی شهید والامقام سردار سپهبد " قاسم سلیمانی " در آزاد سازی شهر مسیحی نشین بیجی عراق پرداخته است که فیلم این سخنرانی تقدیم حضور مخاطبان نوید شاهد می شود.

شهادت در سنگر

شهيد "عليجان ابراهيمى" وقتى براى آخرين بار به جبهه مى رفت، دوستان او به همراه او به گلزار شهدا رفتند و گفتند: عليجان جاى خود را در ميان قبرهاى شهدا معين كن كه اين بار نوبت توست. شهيد با خوش رويى در جواب می گوید: از خداوند اين مقام بزرگ را هميشه در سنگرها و در شبهاى تاريك خواهان و خواستارم! .... زندگی این شهید گرانقدر را در نوید شاهد مازندران بخوانید.
مجموعه خاطرات شهید «شعبانعلی نژادفلاح»؛

روزهای سرخ پرواز (2)

شهید «شعبانعلی نژادفلاح» از شهدای دوران دفاع مقدس است که از او دست‌نوشته‌ها و خاطرات خودنگاری به یادگار مانده است. نوید شاهد البرز در سالگرد شهادتش این خاطرات را منتشر می‌کند.
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(33)

وصلتی که عاقبتش خیر بود

ويژگيهاى اخلاقى و معنوى شهید "احمد یوسفی" همسر و خانواده او را در امر پذيرش ازدواج قانع كرد.
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(32)

شهیدی که از شدت شکنجه قادر به حرکت کردن نبود

یکی از برادران شهید "ابوالفضل نوری" می‌گوید: یک روز بسمت در رفتيم و در را باز كرديم متوجه شديم كه ابوالفضل با تنى رنجور در پشت در افتاده و بر اثر جراحت ناشى از شكنجه قادر به در زدن نيست".
طراحی و تولید: ایران سامانه